کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیطره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیطره
لغتنامه دهخدا
بیطره . [ ب َ / ب ِ طَ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) (مأخوذ از بیطرة تازی ) پزشکی ستور. بیطاری . دانش بیطار. کار بیطار. فعل بیطار. علم بیطار. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
بیطرة
لغتنامه دهخدا
بیطرة. [ ب َ / ب ِ طَ رَ ] (ع مص ) تیمار کردن ستور و میخ زدن به نعل آن : بیطر الدابة فهو بطیر و بیطار و مبیطر. و چه بسا که بَیْطَر هم گویند. (از اقرب الموارد). بیطاری کردن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). عمل بیطار. (از اقرب الموارد). بجشکی کردن . ...
-
بیطرة
لغتنامه دهخدا
بیطرة. [ طَ رَ ] (اِخ ) بیطره ٔ شلج ، قلعه ای است از توابع اشقة. (از معجم البلدان ).
-
بیطرة
لغتنامه دهخدا
بیطرة. [ طَ رَ ] (اِخ ) شهری و قلعه ای است از توابع سرقسطه . (از معجم البلدان ).
-
بیطرة
لغتنامه دهخدا
بیطرة. [ طَ رَ ] (اِخ ) نام کلیسای خالد منسوب به خالدبن عبداﷲ القسری امیر کوفه است که آنرا برای مادر خود که مسیحی بود بنا نهاد. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
بجشکی کردن
لغتنامه دهخدا
بجشکی کردن . [ ب ِج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیطره . (دهار). پزشکی کردن .
-
بیطاری
لغتنامه دهخدا
بیطاری . [ ب َ ] (حامص ) بیطرة. دانش پزشکی ستوران . دانش بیطار. کار بیطار. دانش معالجه ٔ امراض مواشی و دواب . (یادداشت مؤلف ). علمی که بدان رنجهای ستور را مداوا کنند. (ناظم الاطباء) : کسی ز عیسی مریم نجست بیطاری . کمال اسماعیل .- بیطاری کردن ؛ مداو...
-
حاصبانی
لغتنامه دهخدا
حاصبانی . (اِخ ) (الحاج یوسف فرنسیس ) وی در حاصبیا پرورش یافت و اسب شناس بود. وفات 1892 م . او راست : سراج اللیل فی سروج الخیل ، محتوی قواعد اسب سواری و کیفیت اداره ٔ اسب و بیطره ٔ آن . چ بیروت 1881 م .
-
دامپزشکی
لغتنامه دهخدا
دامپزشکی . [ پ ِ زِ ] (حامص مرکب ) بیطاری . عمل دام پزشک . بیطرة. || (اِ مرکب ) آنجا که نظارت بر کار دام پزشک کنند. آنجا که بر اعمال دام پزشک بنگرند که بدانجا و طرق معالجت دام و بیطاری آموزند: بنگاه دامپزشکی . اداره ٔ دامپزشکی . دانشکده ٔ دامپزشکی .
-
شنت
لغتنامه دهخدا
شنت . [ ش َ ] (معرب ، اِ) معرب کلمه ٔ «سنت » و «سانتا» است . کلمه ای است که «سانتا» ی ِ اسپانیایی و ایتالیایی را بدان تعریب کرده اند و عده ای از شهرهای اسپانیا مبدو به سانتا یا شنت آغازد. (یادداشت مؤلف ). شهرها و دژهای متعددی به این نام مبدوند که اک...
-
ابوبکربن بدر
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن بدر. [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ب َ ] (اِخ )از اطبای مأه ٔ هفتم هجریست و در بیطره نیز مهارت داشت . او از پیوستگان ملک الناصر محمدبن قلاون است و در مصر میزیست . او راست کتابی در بیطاری موسوم بکامل الصناعتین شامل دو فصل و ده مقاله و در آن اقسام و اوص...
-
ابن الخطیب
لغتنامه دهخدا
ابن الخطیب . [ اِنُل ْ خ َ ] (اِخ ) ملقب به ذوالوزارتین (ای السیف و القلم )، لسان الدین ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن سعیدبن عبداﷲبن سعیدبن علی بن احمد سلمانی . اصلاً از مردم شام . یکی از اجداد او از شام به قرطبه و غرناطه هجرت کرده . مولد او در 713 هَ .ق ....
-
ابن عوام
لغتنامه دهخدا
ابن عوام . [ اِ ن ُ ع َوْ وا ] (اِخ )ابوزکریا یحیی بن محمدبن احمدبن عوام اشبیلی . او در آخر مائه ٔ ششم هجری باشبیلیه میزیست . از احوال وی اطلاع بسیاری در دست نیست فقط معلوم است کتابی در کشاورزی موسوم به کتاب الفلاحه در 34 فصل داشته است ، سی فصل آن در...