کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیطار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیطار
لغتنامه دهخدا
بیطار. [ ب َ ] (اِخ ) الشیخ محمد بهاءالدین . او راست نقد عین المیزان و آن ردی است بر میزان الجرح و التعدیل جمال الدین قاسمی . (از معجم المطبوعات ).
-
بیطار
لغتنامه دهخدا
بیطار. [ ب َ ] (ع اِ) (از بطر بمعنی کفانیدن ریش ) طبیب چهارپایان . (غیاث ). پچشگ ستور. (دهار) (مهذب الاسماء). طبیب چارپایان . (آنندراج ). ستورپزشک (در پهلوی ). دام پزشک . (از لغات مصوب فرهنگستان ). پزشک چاروا. آنکه ستور راعلاج کند. معالج دواب . پزشک ...
-
واژههای مشابه
-
ابن بیطار
لغتنامه دهخدا
ابن بیطار. [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن احمد،ضیاءالدین بن بیطار. از مردم مالَقه ٔ اندلس . حشاش و گیاه شناس معروف . نزد چند تن حشایشی و نباتی مشهور و بالخاصه ابوالعباس اشبیلی مقدمات این علم فراگرفت و به بیست سالگی در تجسس ادویه ٔ مفرده بشمال ...
-
جستوجو در متن
-
بیطاری
لغتنامه دهخدا
بیطاری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوبی است از بیطار. (انساب سمعانی ). رجوع به بیطار شود.
-
بیطره
لغتنامه دهخدا
بیطره . [ ب َ / ب ِ طَ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) (مأخوذ از بیطرة تازی ) پزشکی ستور. بیطاری . دانش بیطار. کار بیطار. فعل بیطار. علم بیطار. (یادداشت مؤلف ).
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن بیطار. عبداﷲبن احمد ضیاءالدین بن بیطار. رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن بیطار ابومحمد... شود.
-
بیاطرة
لغتنامه دهخدا
بیاطرة. [ ب َ طِ رَ ] (ع اِ) ج ِ بیطار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بیطار شود.
-
مبزغ
لغتنامه دهخدا
مبزغ . [ م ِ زَ ] (ع اِ) نشتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیشتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیش . نشتر. (ابن بیطار، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نیش بیطار. ج ، مبازغ . (مهذب الاسماء). تیغ بیطار. مشرط. نیش بیطار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ستورپزشک
لغتنامه دهخدا
ستورپزشک . [ س ُ پ ِ زِ ] (اِ مرکب ) بیطار.
-
سلیمان
لغتنامه دهخدا
سلیمان . [ س ُ ل َ ](اِخ ) ابن حسن طبیب و گیاه شناس و ابن بیطار از او روایت آرد. رجوع به ابن بیطار ذیل کلمه ٔ انجیر شود.
-
قراطس روحانی
لغتنامه دهخدا
قراطس روحانی .[ ق َ طِ س ِ ] (اِخ ) گویانام گیاه شناس و پزشکی بوده است که ابن بیطار برده است . رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمه شحرور شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمد، ضیاءالدین بیطار. رجوع به عبداﷲ و رجوع به ابن بیطار ابومحمد... شود.
-
بصری
لغتنامه دهخدا
بصری . [ ب َ] (اِخ ) نام پزشکی است که ابن بیطار در مفردات مکرراز او روایت کند. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمات : زعفران ، ارماک ، جزر، برسیاوشان و جز آنها شود.