کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیضی و ار کُرنش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بردار
لغتنامه دهخدا
بردار. [ ب ُ ] (نف )صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَ ] (حرف ربط) مخفف اگر، حرف شرط. وقتی که . هرگاه :ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربه بر همه چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز. ابوالقاسم مهرانی (از فرهنگ اسدی ).ای لک ار ناز خواهی و نعمت گرد درگاه او کنی لک و پک . رودکی .ار خوری از خورده بگسار...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع اِ) اِرار. شاخی از درخت خاردار که آن را بر زمین زده نرم کنند و تر کرده و نمک بر آن پاشیده در زهدان ماده شتر داخل نمایند تا مانع لقاح دفع گردد. (منتهی الارب ).
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی کانتن پادُکاله از ناحیه ٔ سنت ُ مِر، واقع در کنار لی ، دارای 7538 تن سکنه . مصنوع آن آب جو و محصول آن غلات است و راه آهن از آن گذرد.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اِ ] (اِخ ) کرسی کانتن لاند از ناحیه ٔ من دُمارسان ، در کار اَدور، دارای 3864 تن سکنه . راه آهن از آن گذرد و دوک نشین است و آن مقر قدیم آلاریک دوم بود.
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (ع اِ) عار و ننگ .
-
پاسی سور ار
لغتنامه دهخدا
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [ اَرر ] (ع مص ) عمل اِرار کردن شتر ماده : اَرّ الناقة. (منتهی الارب ). || راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ). || درآمیختن . جماع کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مجامعت کردن .(زوزنی ). || پلیدی رقیق انداختن و افتادن آن . (منتهی الارب ). || آتش افر...
-
ار
لغتنامه دهخدا
ار. [اَ / اَرر ] (اِ) مخفّف ارّه (درودگری ). (برهان ):نه من بیش دارم ز جمشید فرّکه ببرید بیور میانش به ارّ. فردوسی .به یزدان که او داد دیهیم و فرّاگر نه میانش ببرم به ارّ . فردوسی .چو خستو بیاید ببندد کمر ببرم میانش ببرنده ار. فردوسی .کلک مانی طبعش آ...
-
جراحت بند
لغتنامه دهخدا
جراحت بند. [ ج ِ ح َ ب َ ] (نف مرکب ) شکسته بندکن . جراح . رگ بند. آنکه جراحت و زخم را بندد. رِفادَه . (منتهی الارب ) : جراحت بند باش ار میتوانی ترا نیز ار بیندازد چه دانی . سعدی (دیوان چ مصفا ص 804).|| (اِ مرکب ) پارچه یا نواری که بدان زخم و جراحت ر...
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (پسوند) -ار. اداتی است که عقیب مفرد غائب از ماضی درآید و آن را گاه بدل به اسم مصدر کند چون گفتار، کردار، رفتار، جستار، دیدار و گاه بدل بوصف فاعلی چون خواستار، خریدار، فروختار، نمودار و گاه وصف مفعولی چون گرفتار، کشتار. این ادات بطور ندرت بکلمات د...
-
زخرة
لغتنامه دهخدا
زخرة. [ زَ رَ ] (ع مص ) مره است از زخر. (از اقرب الموارد). || پر بودن دریا از آب . مالامال بودن . لبریز از آب بودن دریا. || بمجاز و به استعارت از معنی فوق ، دارای شرف و فخر زیاد بودن را نیز زخره گویند: «رأیت البحار فلم ار اغلب منه زخرة والجبال فلم ا...
-
نهنبان
لغتنامه دهخدا
نهنبان .[ ن ُ هُم ْ / ن َ هُم ْ / ن ِ هَم ْ ] (اِ) سرپوش دیگ و طبق و تنور و امثال آن . نهنبن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نیز رجوع به نهنبن شود : لطیف ار شد ز سوزش قطره ٔ آبت به دیگ گل کنی بازش کثیف ار بنهی از طین...
-
بقایمی ریختن
لغتنامه دهخدا
بقایمی ریختن . [ ب ِ ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) یعنی در بازی شطرنج برابر ماندن . (غیاث ). به اصطلاح شطرنج بازان بازی حریف غالب دیدن و از راه عجز مهره ها از دست ریختن و گفتن بازی قایم است چه در آن وقت گویند فلانی بقایم بریخت . (آنندراج ذیل بقایم ریختن ) : ب...
-
تلخ و ترش
لغتنامه دهخدا
تلخ و ترش . [ ت َ خ ُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) محنت و مشقت دنیا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به تلخ و ترش رضا ده به خوان گیتی برکه نیشتر خوری ار بیشتر خوری حلوا.خاقانی (از انجمن آرا).