کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشآبیاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبیاری
لغتنامه دهخدا
آبیاری .[ آب ْ ] (حامص مرکب ) کار آبیار. سقایت : به آبیاری دولت بباغ نصرت شاه بسال فتح گل خارمند شد بویا. خوندمیر مورخ .- آبیاری کردن ؛ آب دادن . مشروب کردن . آب پاشی کردن . آب زدن . سیرآب کردن .
-
ابیاری
لغتنامه دهخدا
ابیاری . [ اَب ْ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ابیار. || دیبائی مُخطَّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است : از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی سرخط همی ستانم و تکرار میکنم . نظام قاری .نرمدست و قطنی و خاراو حبربرد و ابیاری و مخف...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (اِ) نام بیخی است مهلک و کشنده شبیه به ماه پروین . گویند هر دو از یک جا رویند. (برهان ) (از انجمن آرا). بیخ گیاهی است بغایت زهر قاتل . (رشیدی ). گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبیل که در هندوستان روید. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد چون زنجبیل د...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (اِخ ) وادی است شیرناک در راه یمامه . بیشة و بِئْشة مثله . (منتهی الارب ). از نواحی یمن است و دره ای است که در آن شهری بنا گردیده که آن را ابوتراب میگفتند. (از معجم البلدان ).
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (ص ، ق ) زیادتی و افزونی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیادت . زیاده . بَس . بسیار. افزون . فزون . علاوه .مقابل کم . وَس . کثیر. (یادداشت مؤلف ) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون . رودکی .پس بیش مشنوان سخن باطل کسی کز شارس...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (ع اِ) نوعی گیاه ناشناخته در مغرب . یا گیاهی است که در کوهستانهای غرناطه روید. (از دزی ج 1 ص 135). || حفره ای که جهت کاشتن گیاه بیش بکار رود. (از دزی ج 1 ص 135).
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و در آن کانها است . (منتهی الارب ).
-
بیش بیش
لغتنامه دهخدا
بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
-
علی ابیاری
لغتنامه دهخدا
علی ابیاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی برعی شود.
-
علی ابیاری
لغتنامه دهخدا
علی ابیاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن سندبن علی بن سلیمان لواتی الاصل ، ابیاری شافعی مصری . ادیب و لغوی و نحوی و محدث . وی در حدود سال 750 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در غزه اقامت گزید و سپس به دمشق رفت و از محضر ابن حجر استفاده کرد و در آنجا در ذی...
-
علی ابیاری
لغتنامه دهخدا
علی ابیاری . [ ع َ ی ِ اَ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن علی بن حسن بن عطیه ٔ ابیاری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شمس الدین . (579 - 616 هَ . ق .). فقیه و اصولی و متکلم بود. او راست : 1- سفینةالنجاة علی طریقةالاحیاء. 2- شرح البرهان جوینی . (ازمعجم المؤلفی...
-
موش بیش
لغتنامه دهخدا
موش بیش . (اِ مرکب ) نام جانوری است . خوارزمشاهی گوید: جانوری است او را موش بیش گویند خوردن آن مضرت بیش بازدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به بیش موش شود.
-
ماروشی بیش
لغتنامه دهخدا
ماروشی بیش . [ ] (اِ) به شیرازی «اِشخیص » را گویند. (از مخزن الادویه ). و رجوع به اشخیص [ اِ ] شود.
-
بیش خوردن
لغتنامه دهخدا
بیش خوردن . [ خوَرْ/خُرْدَ ] (مص مرکب ) پر خوردن . بسیار خوردن : بیش خوردن قوی کند گردن لیک زیرک شوی ز کم خوردن .سنائی .
-
بیش بالغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.