کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی شمار
لغتنامه دهخدا
بی شمار. [ ش ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + شمار) آنکه شمرده نشود. (آنندراج ). که به شماره درنیاید. بی حساب . بسیار. زیاده . بی مر. (ناظم الاطباء). نامعدود. لایعد. بی اندازه . بی عدد. لایحصی : زهر چش ببایست بودش بکاربدادش همه بی مر و بی شمار. دقیقی .وزین سو...
-
جستوجو در متن
-
وور وور
لغتنامه دهخدا
وور وور. (ص ) بیشمار و کثیر و انبوه و غلبه .- ایل وور وور ؛ گروه بیشمار: مثل ایل وور وور ریختند و غارت و چپاول کردند.
-
لایحصی
لغتنامه دهخدا
لایحصی . [ ی ُ صا ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یحصی ) بیشمار. که بشمار نیاید. رجوع به لاتحصی و هم رجوع به لاتعد و لاتحصی شود.
-
لایعد
لغتنامه دهخدا
لایعد. [ ی ُ ع َدد ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یعد) بیشمار. بیحد. فزون از شمار. رجوع به لاتعد و لاتحصی شود.
-
لاتعد و لاتحصی
لغتنامه دهخدا
لاتعد و لاتحصی . [ ت ُ ع َدْ دُ وَ ت ُ صا ] (ع جمله ٔ فعلیه ، ص مرکب ) بیشمار. بیرون از شمار.
-
فریبندگی
لغتنامه دهخدا
فریبندگی . [ ف ِ / ف َ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) مکر و فریب . حیله بازی وریا. تزویر و خیانت . (از ناظم الاطباء) : فریبندگی ها در او بیشمارکه آید نویسندگان را بکار.نظامی .
-
مهمل کده
لغتنامه دهخدا
مهمل کده . [ م ُ م َ ک َ دَ / دِ ](اِ مرکب ) کنایه از دنیاست . (آنندراج ) : ای که مست ساغر هوشی در این مهملکده رو که دارد روی تو غمهای عالم بیشمار.ملافوقی یزدی .
-
ابوزکریا
لغتنامه دهخدا
ابوزکریا. [ اَ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) نیشابوری . طبیبی حاذق و ماهر و به اجزاء علوم حکمت عالم بود. او راست : کتاب مبتغی و منتهی ، و این کتاب مشتمل برفوائد بیشمار است . (از درةالأخبار ترجمه ٔ یتیمه ).
-
خواسته بخشی
لغتنامه دهخدا
خواسته بخشی . [ خوا / خا ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خواسته بخش . عمل خواسته ده . کرامت : از بیشمار خواسته بخشیدن تو نیست در فهم وهم خواسته بخشیت را شمار.سوزنی .
-
تکوک
لغتنامه دهخدا
تکوک . [ ت ُ ](اِ) غرفه ٔ بزرگ را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). در نسخه ٔ سروری و جز آن بکوک (ببای تازی و کاف ) آورده و پلوک بلام نیز بدین معنی آورده اند و اختلاف بسیار و خبط بیشمار نموده اند. (فرهنگ رشیدی ). غرفه ٔ بزرگ ونشانه ٔ تیر و هدف را در بر...
-
آزیر
لغتنامه دهخدا
آزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی ّ و محنت و آزیر هست وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس نفرت آهو و خشم شیر هست . انوری .|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).
-
سیم سحاب
لغتنامه دهخدا
سیم سحاب . [ م ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطرات باران و سونش باران . (آنندراج ) : تا سیم سحاب ناشمرده در دامن ضبط روزگار است در عهده ٔ حفظ ایزدی بادذاتت که عطای بیشمار است .ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
-
بی حساب
لغتنامه دهخدا
بی حساب . [ ح ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی شمار. (ناظم الاطباء). بیشمار و بی اندازه . (فرهنگ فارسی معین ) : این دهد مژده بعمری بی حساب و بی عددو آن کند عهده بملکی بی کران و بیشمار. منوچهری .باران رحمت بی حساب همه را رسیده . (گلستان ). و خرج بی حساب روا ...
-
کدر لعومر
لغتنامه دهخدا
کدر لعومر. [ ک َ دُ ل َ ] (اِخ ) شهریار عیلام و یکی از چهار پادشاه مختلف است که شهرهای دایره را مدت دوازده سال مفتوح داشته خراج گزار خود گردانیدند. از آن پس در سال سیزدهم آن شهرها یاغی شده بر وی عصیان ورزیدند و تمرّد نمودند لذا کدرلعومر به استعانت شه...