کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشرمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بی شرمی
لغتنامه دهخدا
بی شرمی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) بی حیایی . بی آزرمی . (ناظم الاطباء). وقاحت . سخت رویی . سترگی .بی حیایی . پررویی . شوخی . صفاقت . بی عفتی : چو کژی کند مرد بیچاره خوان چو بیشرمی آرد ستمکاره خوان . فردوسی .برآشفت و سودابه را پیش خواندگذشته سخنها بدو با...
-
جستوجو در متن
-
روبازی
لغتنامه دهخدا
روبازی . (حامص مرکب ) روباز بودن . بی حجاب بودن . بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن . || گستاخی . وقاحت . بیشرمی . و رجوع به رو و روباز شود.
-
پیشانی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشانی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی کردن . بیشرمی نمودن : سپر از غمزه ٔمست تو بیندازد چرخ با دو ابروی تو خود کس نکند پیشانی .نزاری .
-
شوخ دیدگی
لغتنامه دهخدا
شوخ دیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بی شرمی . سفاقت . شوخ چشمی . بی حیائی . بی آزرمی .(یادداشت مؤلف ). جسارت و بیشرمی . (ناظم الاطباء).
-
پوست سگ به روی کشیدن
لغتنامه دهخدا
پوست سگ به روی کشیدن . [ ت ِ س َ ب ِ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیشرم و خجلتی سخنی گفتن یا کاری کردن . کنایه از بیشرمی و بیحیائی است . (برهان ).
-
خیره چشمی کردن
لغتنامه دهخدا
خیره چشمی کردن . [ رَ / رِ چ َ / چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . پررویی کردن . لجاجت کردن . خودسری کردن . خیره سری کردن . عناد کردن . خودرایی کردن .
-
سمسول ورزیدن
لغتنامه دهخدا
سمسول ورزیدن . [ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیشرمی کردن . شوخی کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : تا به پنج رسید [ شربت شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راوندی ).
-
شوخی نمودن
لغتنامه دهخدا
شوخی نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) شوخی کردن . بیشرمی و بی ادبی کردن . ظاهرکردن و نمودار ساختن آثار و علائم شوخی : از آن شوخی و نادانی نمودن خجل گشتن پشیمانی فزودن . نظامی .رجوع به شوخی شود.
-
شطاحی
لغتنامه دهخدا
شطاحی . [ ش َطْ طا ](حامص ) بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی . (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بزبان آوردن سخنان خلاف شرع . (ناظم الاطباء). || شطحیات گفتن . (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و ش...
-
گردن افراختن
لغتنامه دهخدا
گردن افراختن . [ گ َ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قدرت از خود نشان دادن . خودنمایی کردن . مقاومت . ایستادگی : ببردیم بر دشمنان تاختن نیارست کس گردن افراختن . فردوسی .هرکه بیهوده گردن افرازدخویشتن را به گردن اندازد.سعدی .بلندآواز نادان گردن افراخت که دانا ر...
-
رخ نهادن
لغتنامه دهخدا
رخ نهادن . [ رُ ن ِ/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) روی نهادن به چیزی یا به جایی .رو کردن . روی آوردن . بمجاز، متوجه شدن : گرت خوش آمد طریق این گروه پس به بیشرمی بنه رخ چون رخام . ناصرخسرو.قطره ای رخت سفر بندد اگر از کف ابرچون رخ خویش ز اعلی نهد اندر اسفل . وال...
-
رجولیت
لغتنامه دهخدا
رجولیت . [ رُلی ی َ ] (ع اِمص ) رُجولیة. مردی . مرد بودن . (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و درمذهب رجولیت چگونه رخصت یافتی . (جهانگشای جوینی ).میزنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم . سعدی .- آلت رجولیت...
-
ستیهیدن
لغتنامه دهخدا
ستیهیدن . [ س ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . در اوراق مانوی بپارتی «ستی هگ » (نزاع طلب ،ستیزه جو)، ستیهیدن فارسی مشتق از «سته » = ستیغ فارسی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ستیزه کردن . (برهان ) (اوبهی ) (غیاث ) (آنندراج ). لجاجت کردن . (برهان ) (آنندراج ...
-
شوخ چشمی
لغتنامه دهخدا
شوخ چشمی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوخ چشم . بیشرمی . بی آزرمی . بی حیائی . خیره چشمی : بی زر و سیمی ای برادر از آنک شوخ چشمیت نیست چون عبهر. سنائی .آنکه ... شوخ چشمی سپهر غدار دیده بود... سبک روی به کار آورد. (کلیله و دمنه ). وگر شو...