کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیست و چهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیست و چهار
لغتنامه دهخدا
بیست و چهار. [ ت ُ چ َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد اصلی مرکب . شماره ٔ بیست به اضافه ٔ چهار. عدد قبل از بیست وپنج و بعد از بیست وسه . اربعة و عشرون : تاجز از بیست وچهارش نبود خانه ٔ نردهمچو در سی ودو خانه ست اساس شترنگ .نجار (لغت فرس اسدی ).
-
واژههای مشابه
-
بیست بیست
لغتنامه دهخدا
بیست بیست . (ق مرکب ) بیستگان . بیست تا بیست تا. به دسته های بیست تائی : دخترکان بیست بیست خفته بهر سوپهلو بنهاده بیست بیست بپهلو.منوچهری .
-
بیست یک
لغتنامه دهخدا
بیست یک . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب )از بیست یکی . یک بیستم . نصف عشر. (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
چهارگان
لغتنامه دهخدا
چهارگان . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) (مرکب از چهار + گان ) عدد توزیعی است و واحد را که چهارست به قسمتهای مساوی بخش کند. چهارچهار. رُباع ؛ یعنی اربعةاربعة. (منتهی الارب ). رُبَع (از منتهی الارب ). چهار به چهار. || چهار در چهار. || چهار و چهار. (...
-
چارآس
لغتنامه دهخدا
چارآس . (اِ مرکب ) چهار تک خال . چهار ورق قمار در بازی «آس » که بر هر یک شکل خال نقش شده باشد. چهار ورق برنده در بازی «آس » که بر چهار شاه و چهار بی بی و چهار سرباز و چهار لکات مقدم است .- چار شاهش به چار آس خوردن ؛ بقویتر از خودی مصادف شدن . بحیله ...
-
ذواربعة اضلاع
لغتنامه دهخدا
ذواربعة اضلاع . [ اَ ب َ ع َ ت َ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ذواربع اضلاع . خداوند چهار بر. چهارپهلو. صاحب چهار بر. چهار بر. دارای چهار ضلع. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد مهندسان شکلی است که چهار خط مستقیم بدان محیط باشد. و آن یا مربع است یا م...
-
چارتا
لغتنامه دهخدا
چارتا. (اِ مرکب ) طنبور و رباب چهار تار را گویند. (برهان ). || کنایه از چهار عنصر و عالم و دنیا هم هست به اعتبار چهار رکن . (برهان ) (آنندراج ). || چارگوهر. (آنندراج ). || چارلا و رجوع به چار تار و چار تاره شود.
-
چهار فرسنگ
لغتنامه دهخدا
چهار فرسنگ . [ چ َ ف َ س َ ] (اِخ ) رجوع به چهارفرسخ و چارفرسنگ شود.
-
هفت و چهار
لغتنامه دهخدا
هفت و چهار. [ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت ستاره و چهارطبع. (از مؤید الفضلاء). کنایه از هفت سپهر و چهارعنصر. (انجمن آرا).
-
چارچار
لغتنامه دهخدا
چارچار. (اِ مرکب ) چهار روز آخر چله ٔ بزرگ (هفتم تا دهم بهمن ماه ).و چهار روز اول چله ٔ کوچک زمستان . (یازدهم تا چهاردهم بهمن ماه ) (از ناظم الاطباء). نام هشت روز از زمستان که چهار روز آن در آخر چله ٔ بزرگ و چهار روز در اول چله ٔ کوچک است . نام هشت ر...
-
پنج و چهار
لغتنامه دهخدا
پنج و چهار. [ پ َ ج ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نه فلک یا پنج حواس و چهارطبع. (غیاث اللغات ).
-
چهارطبقه
لغتنامه دهخدا
چهارطبقه . [ چ َ / چ ِ طَ ب َ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) که طبقات چهار دارد. که دارای چهار اشکوب است . چهاراشکوبه . با چهار اشکوب که روی هم قرار گرفته باشند و مجموعاً تشکیل واحد مستقلی را دهند. آنچه چهار مرتبه داشته باشد. چهارآشیانه .
-
رابوعا
لغتنامه دهخدا
رابوعا. (ع اِ) چهارگفتار، کتابی که چهار رابوع داشته باشد. (قفطی ). || مجموعه ٔ چهار قطعه که سه قطعه حزن انگیز و یکی خنده آور باشد. || یک نمایش وهمی مضحک که بشرکت شعرای قدیمی یونان برگزار میشد. || (اِخ ) مجموع چهار مباحثه و سئوال و جواب افلاطون .