کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیزار گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیزار گشتن
لغتنامه دهخدا
بیزار گشتن . [ گ َ ت َ] (مص مرکب ) برگشتن . جدا شدن . دور شدن : ز یزدان پرستنده بیزار گشت وز او نام و آواز تو خوار گشت . فردوسی . || متنفر گشتن . نفرت زده گشتن . متنفر شدن . کراهت و نفرت داشتن : که بیزار گشتیم ز افراسیاب نخواهیم دیدار او را بخواب . ف...
-
واژههای مشابه
-
بیزار کردن
لغتنامه دهخدا
بیزار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )دور کردن . جدا کردن . || براء. تبرئة. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ) (دهار).- بیزار کردن کسی را ؛ تبرئه کردن او را. بری شمردن او را. (یادداشت مؤلف ) : زین دادگری باشی و زین حق بشناسی ...کز خلق بخلقت ...
-
خانه بیزار
لغتنامه دهخدا
خانه بیزار. [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کسی که برای خانه هیچکار نمی کند. (ناظم الاطباء). آنکه در خانه قرار نگیرد. (آنندراج ) : دل عاشق کجاو کعبه و دیرکودک شوخ خانه بیزار است . صائب .دل نگیرد یک نفس در سینه ٔ تنگم قرارعالم امکان ندارد خانه بیزاری چنین .صا...
-
خویشتن بیزار
لغتنامه دهخدا
خویشتن بیزار. [ خوی / خی ت َ ] (ص مرکب ) از خود آزرده و متنفر. (ناظم الاطباء) : به نکته گیری ناموس روستایی طبعبلب گزیدن و افسوس خویشتن بیزار.عرفی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تنگ فرا گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنگ فرا گرفتن . [ ت َف َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مغموم شدن و بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنگ گرفتن شود.
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ رَ ] (ع مص ) بستوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بستوه آمدن و بیقراری کردن از اندوه . (از منتهی الارب ). بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (از اقرب الموارد). ملول شدن و بستوه آمدن . (برهان ). || اراده ٔ ایراد حجت کردن و بیاد نیاوردن آنرا. (از منتهی ...
-
وابوسیدن
لغتنامه دهخدا
وابوسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) روگردان شدن و بی دماغ گشتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). بیزار شدن و متنفر گشتن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (غیاث اللغات ) : یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم در باغ جهان غنچه ٔ بدبو دیدم با آن همه آرزو، لب لعلش رایک مرت...
-
زده شدن
لغتنامه دهخدا
زده شدن . [ زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دل زده شدن . متنفر گشتن . بیزار شدن : از همه ٔ مردم زده شده بود. (فرهنگ فارسی معین ). زده شدن از چیزی ، دیگر بار بدو رغبت نکردن . || غارت شدن . مورد دزدی قرار گرفتن کاروان وخانه و جز آن . به سرقت رفتن مال و ...
-
بجان آمدن
لغتنامه دهخدا
بجان آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) زله شدن . سته شدن . مانده شدن . (ناظم الاطباء). به تنگ آمدن . به ستوه آمدن : قومی که از دست تطاول این بجان آمده بودند و پریشان شده . (گلستان سعدی ).ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی دل بی تو بجان آمد وقت است که باز...
-
منزجر
لغتنامه دهخدا
منزجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) بازماننده . (غیاث ). بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد و بازماننده و آنکه بازمی گردد و سر بازمی زند. (ناظم الاطباء) : و به تذکر مألوفات محرمه که به ظاهر از آن منتهی و منزجر باشد و توبت کرده ، متلذذ نگردد. (مصباح ...
-
رمیدن
لغتنامه دهخدا
رمیدن . [ رَ دَ ] (مص ) نفرت گرفتن . (آنندراج ). احتراز نمودن بواسطه ٔ نفرت و کراهت . (ناظم الاطباء). شمیدن . (برهان ). انحیاش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). استنفار. (از منتهی الارب ). نفار. نفور. (تاج المصادر بیهقی ) : رمیدنداز آن پهلو نامو...
-
یکسو
لغتنامه دهخدا
یکسو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) یک جهت . یک جانب . (از آنندراج ). یک کنار. در یک کنار.- از یک سو ؛ از جهتی . از جانبی :ز یکسو ملک را بر کار می داشت ز دیگر سو نظر بر یار می داشت . نظامی . || به کنار. (ناظم الاطباء). دور. بافاصله . برکنار : یکی...
-
ملول
لغتنامه دهخدا
ملول . [ م َ ] (ع ص ) به ستوه آمده ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). به ستوه آمده . افگار و مانده . آزرده و بیزار. سست و ناتوان . دلگیر. دلتنگ . اندوهگین . غمگین . دارای ملالت . (ناظم الاطباء). سیرآمده . بست...