کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرون زدن
لغتنامه دهخدا
بیرون زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برون زدن . برزدن . خارج شدن .- بیرون زدن سر ؛ برآوردن . طلوع کردن : چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل بیرون زد آفتاب سر از گوشه ٔ جهن . عسجدی . || خارج کردن .- بیرون زدن لشکر ؛ بیرون آوردن لشکر. مجهز کردن لشکر در خارج ...
-
واژههای مشابه
-
هفت بیرون
لغتنامه دهخدا
هفت بیرون . [ هََ] (اِ مرکب ) کنایت از عالم و جهان است : ما که جزئی ز سبع گردونیم با تو بیرون ز هفت بیرونیم .نظامی .
-
بیرون غژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غژیدن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خزیدن . رجوع به بیرون خزیدن و غژیدن شود.
-
بیرون غیژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غیژیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خیزیدن . رجوع به غیژیدن شود.
-
بیرون فرستادن
لغتنامه دهخدا
بیرون فرستادن . [ ف ِرِ دَ ] (مص مرکب ) از جایی به خارج گسیل کردن . از خانه و شهر بدر کردن . در معرض قرار دادن : چو آدم را فرستادیم بیرون جمال خویش بر صحرا نهادیم .؟ (از یادداشت مؤلف ).
-
بیرون فکندن
لغتنامه دهخدا
بیرون فکندن . [ ف / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برون افکندن . بیرون افکندن . بیرون ریختن . بیرون انداختن : گفت با خرگوش خانه خان من خیز و خاشاکت از او بیرون فکن . رودکی .بعد از آنش از قفس بیرون فکندطوطیک پرّید تا شاخ بلند. مولوی .رجوع به افکندن و فکندن ش...
-
بیرون کردن
لغتنامه دهخدا
بیرون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . بدر کردن . برون کردن . خارج ساختن . اخراج کردن . نفی کردن . طرد کردن : کنون دشمن از خانه بیرون کنیم وزین پس بر این لشکر افسون کنیم . فردوسی .- بیرون کردن نوکری یا عضو اداره ای را ؛ اخراج کردن او را. عذر او ر...
-
بیرون کشیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) برون کشیدن . بدر آوردن . کندن . جدا کردن : فرودآمد آن بیدرفش پلیدسلیحش همه پاک بیرون کشید. فردوسی . || خارج شدن . بیرون رفتن (با سپاهیان ) : ز میدان چو بهرام بیرون کشیدهمی دامن از خشم در خون کشید. فردوسی .ز پ...
-
بیرون گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . خارج کردن . || رها کردن . جاری ساختن . گرفتن (خون ): بخلاف اشارت و مشاورت طبیب که ایشان را بود فصد کرد و خون به افراط بیرون گذاشت . (جهانگشای جوینی ). || خلاص کردن . آزاد کردن . رها کردن .یله کردن : ...
-
بیرون گرفتن
لغتنامه دهخدا
بیرون گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خارج کردن . بیرون آوردن : هرگاه که از این شیاف ملول شود، شیاف بیرون گیرند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پس از تنور برآرند و بنهند تا سرد شود و بگشایندو از خمیر بیرون گیرند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || دور کردن . خارج...
-
بیرون لنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) برون لنجیدن . بیرون کشیدن . رجوع به برون لنجیدن و لنجیدن شود.
-
بیرون ماندن
لغتنامه دهخدا
بیرون ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) خارج و کنار ماندن .- بیرون مانده ؛ درخارج مانده . کنارگذاشته شده : جوابش داد ما ده راندگانیم وز اول پرده بیرون ماندگانیم .نظامی .
-
بیرون نشستن
لغتنامه دهخدا
بیرون نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) پلقیدن . پلغیدن . جحوظ. بیرون خیزیدن .بیرون خاستن . (یادداشت مؤلف ). برآمدن از جای : و هرگاه که مسترخی شود [ عضله های عصب مجوف چشم ] چشم بیرون نشیند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). باب دهم ... اندر بیرون نشستن چشم نه...
-
بیرون نوشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) لغات یا ارقامی را در جای دیگری نوشتن . بیرون نویس کردن .