کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون ریختن (با فشار) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیرون غژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غژیدن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خزیدن . رجوع به بیرون خزیدن و غژیدن شود.
-
بیرون غیژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غیژیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خیزیدن . رجوع به غیژیدن شود.
-
بیرون فرستادن
لغتنامه دهخدا
بیرون فرستادن . [ ف ِرِ دَ ] (مص مرکب ) از جایی به خارج گسیل کردن . از خانه و شهر بدر کردن . در معرض قرار دادن : چو آدم را فرستادیم بیرون جمال خویش بر صحرا نهادیم .؟ (از یادداشت مؤلف ).
-
بیرون گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . خارج کردن . || رها کردن . جاری ساختن . گرفتن (خون ): بخلاف اشارت و مشاورت طبیب که ایشان را بود فصد کرد و خون به افراط بیرون گذاشت . (جهانگشای جوینی ). || خلاص کردن . آزاد کردن . رها کردن .یله کردن : ...
-
بیرون گرفتن
لغتنامه دهخدا
بیرون گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خارج کردن . بیرون آوردن : هرگاه که از این شیاف ملول شود، شیاف بیرون گیرند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پس از تنور برآرند و بنهند تا سرد شود و بگشایندو از خمیر بیرون گیرند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || دور کردن . خارج...
-
بیرون لنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون لنجیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) برون لنجیدن . بیرون کشیدن . رجوع به برون لنجیدن و لنجیدن شود.
-
بیرون ماندن
لغتنامه دهخدا
بیرون ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) خارج و کنار ماندن .- بیرون مانده ؛ درخارج مانده . کنارگذاشته شده : جوابش داد ما ده راندگانیم وز اول پرده بیرون ماندگانیم .نظامی .
-
بیرون نشستن
لغتنامه دهخدا
بیرون نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) پلقیدن . پلغیدن . جحوظ. بیرون خیزیدن .بیرون خاستن . (یادداشت مؤلف ). برآمدن از جای : و هرگاه که مسترخی شود [ عضله های عصب مجوف چشم ] چشم بیرون نشیند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). باب دهم ... اندر بیرون نشستن چشم نه...
-
بیرون نوشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) لغات یا ارقامی را در جای دیگری نوشتن . بیرون نویس کردن .
-
بیرون نهادن
لغتنامه دهخدا
بیرون نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خارج گذاشتن . رجوع به برون نهادن شود.
-
بیرون هشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون هشتن . [ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون گذاشتن . رجوع به بیرون گذاشتن شود.
-
بیرون آمدگی
لغتنامه دهخدا
بیرون آمدگی . [ م َدَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون آمده . برآمدگی ؛ حدبه . تحدب . برجستگی . پیش آمدگی . شکم دادگی . || افراز. || گردش بخارج . (ناظم الاطباء).
-
بیرون بر
لغتنامه دهخدا
بیرون بر. [ بی ب َ ] (نف مرکب ) برنده به بیرون وخارج . بیرون برنده . || (اصطلاح بازاریان ) مشتری که برای فروش در ده یا شهرهای کوچک متاع خرد وبرد. (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح بازاریان ) آنکه مال التجاره صادر کند. (از یادداشت مؤلف ).
-
بیرون پوست
لغتنامه دهخدا
بیرون پوست . (اِ مرکب ) بشره . (السامی ).
-
بیرون جستگی
لغتنامه دهخدا
بیرون جستگی . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تحدب . (ناظم الاطباء). کوژ بودن . برآمدگی .