کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرونق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرونق
لغتنامه دهخدا
بیرونق . [ رَ / رُو ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری . بی رواج .- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج . تق و لق . (یادداشت مؤلف ) : کار بیرونقان بساز آوردرفتگان را بملک بازآورد. نظامی .کسانی که مردان راه حقندخریدار بازار بیرونقند...
-
جستوجو در متن
-
کساد کردن
لغتنامه دهخدا
کساد کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسد و بیرونق کردن . ناروا کردن . از رواج و رونق انداختن .
-
بیرونقی
لغتنامه دهخدا
بیرونقی . [ رَ / رُو ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بیرونق . کسادی . تق و لقی . ناروایی . عدم رواج : تا نور جان و ظل خدائی نهفته خاک بیرونقی بخلق خدای اندر آمده . خاقانی .برونق توانم من این کارکردبه بیرونقی کار ناید ز مرد. نظامی .کار چو بیرونقی از ن...
-
بی سکه
لغتنامه دهخدا
بی سکه . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سکه ) که سکه ندارد.زر و سیم بی نقش . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). زر و سیم بی نگار. غیرمضروب : که بی سکه ای را چه یارا بودکه هم سکه ٔ نام دارا بود؟ نظامی .|| فاقد زر مسکوک . بی زر و...
-
شکست آوردن
لغتنامه دهخدا
شکست آوردن . [ ش ِ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب ساختن . چیره گشتن . شکست دادن : که شاید به رستم شکست آوردسر نامدارش به دست آورد. فردوسی .گر این دستگه را به دست آوریم بر اقلیم عالم شکست آوریم . نظامی .گریزنده چون ره به دست آوردبه کوشندگان بر شکست آورد...
-
بیرنگ
لغتنامه دهخدا
بیرنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + رنگ ) که رنگ ندارد. که فاقد لون است .بدون رنگ . عدیم اللون : آب ماده ای است بیرنگ . || (اِ مرکب ) نشان و هیولایی باشد که نقاشان و مصوران ، مرتبه ٔ اول بر کاغذ و دیوار بکشند و بعد از آن قلم گیری کنند و رنگ آمیزی نمای...
-
شکسته
لغتنامه دهخدا
شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متعدی آن . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج در توضیح شکسته و فرق آن با خرد مینویسد: شکسته وقتی ...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ نکره بودن باشد و آن از انواع یاء مجهول است . شمس قیس رازی یای نکره را ذیل «حرف نکره » آورده و گوید: و آن یائی است ملینه که در آخر اسماء علامت نکره باشد، چنانکه اسبی خریدم . غلامی فروختم . (المعجم چ تهران...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [زمان خان ] رئیس قوم خود بود. در ایام تسلط ...