کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرحمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرحمی
لغتنامه دهخدا
بیرحمی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صفت بیرحم .قساوت قلب . سنگدلی . بی مروتی . (ناظم الاطباء). قساوت : و این چه ناجوانمردی و بیرحمی بود که از شره نفس من بر این حیوان برفت . (سندبادنامه ص 153).دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری . ...
-
جستوجو در متن
-
سنگ جانی
لغتنامه دهخدا
سنگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) بیرحمی . سخت جانی . (غیاث اللغات ).
-
بیدردی
لغتنامه دهخدا
بیدردی . [ دَ دی ] (حامص مرکب ) بیرنجی . بیحسی . || بیرحمی و سنگدلی .(از ناظم الاطباء). بیرحمی . شقاوت . قساوت . || مجازاً، بی عاری . بی غیرتی . بی ننگ و عاری . لاابالیگری . بی ننگی یعنی با ننگی و با عاری . (یادداشت مؤلف ). || خلاصی از درد و رنج . (...
-
کافردلی
لغتنامه دهخدا
کافردلی . [ ف ِ / ف َ دِ] (حامص مرکب ) سیه دلی . بیرحمی . سنگدلی : از او تا جان اگر فرقی کنم کافردلی باشدمن آنگه جای او دانم که جان را جای او دارم .خاقانی .
-
خیره کشتن
لغتنامه دهخدا
خیره کشتن . [ رَ / رِ ک ُ ت َ ] (مص مرکب )از روی ظلم و بیرحمی کشتن . || کشتنی که از نهایت ایذاء حاصل آید. کشتنی که با نهایت آزار مقتول بعمل آید. || کشتن ضعیف . کشتن بی نوا.
-
سگی کردن
لغتنامه دهخدا
سگی کردن . [ س َک َ دَ ] (مص مرکب ) ظالم و بیرحم گردیدن . (ناظم الاطباء). کنایه از مرتکب شدن بیرحمی و بی شرمی و بی مهری وبی رویی و دیگر امور ناملایم . (آنندراج ) : گر سگی کردیم ای شیرآفرین شیر را مگمار بر ما زین کمین .مولوی .
-
بیرحام
لغتنامه دهخدا
بیرحام . [ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + رحام ) رحام در لغت عرب بمعنی بیماری است در شکم گوسفند و مؤلف پس از نقل شعر ذیل از ناصرخسرو : بیرحمی و درشت که از دستبندتونه نیک سام رست و نه بدحام بیرحام .نوشته اند بنظر میرسد که کلمه ٔ رحام در این شعر «زحام » باش...
-
سخت کمانی
لغتنامه دهخدا
سخت کمانی . [ س َ ک َ ] (حامص مرکب ) درشتی و بیرحمی . (ناظم الاطباء). دلیری . پهلوانی : هرگز نکند با ضعفا سخت کمانی با آنکه بداندیش بود سخت کمان است . منوچهری .ای بگه راستی قامت تو همچو تیربر من سست ضعیف سخت کمانی مکن . سیدحسن غزنوی .چشم تو خدنگ از س...
-
مناهم
لغتنامه دهخدا
مناهم . [ م َ هَِ ] (اِخ ) پادشاه اسرائیل در سالهای 747 تا 738 ق .م . هنگامی که سلیمان کشته شد پادشاه زاکاری برای به دست آوردن فرمانروائیش دست به کار شده و مناهم که از وابستگان سلیمان بود علیه زاکاری (زکریا) قیام کرد و او را کشت . او در بیرحمی و ستمک...
-
بیرحمتی
لغتنامه دهخدا
بیرحمتی . [ رَ م َ ] (حامص مرکب ) حالت بیرحمت . کیفیت و چگونگی بیرحمت . بیرحمی . سنگدلی . قساوت قلب : و از جمله ٔ بیرحمتی و سخت دلی او یکی آن بود... که ... پرسید که عدد محبوسان چند است . فرمود که همه را بباید کشتن سی و شش هزار تن برآمد. (فارسنامه ٔ ا...
-
بی مهری
لغتنامه دهخدا
بی مهری . [ م ِ] (حامص مرکب ) بی محبتی . (ناظم الاطباء) : دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینْت بیرحمی و بی مهری و بیدادگری . فرخی .ز من مستان ز بی مهری روانم که چون تو مردمم چون تو جوانم . (ویس و رامین ).اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یارطالع بی شفقت ...
-
بیدادگری
لغتنامه دهخدا
بیدادگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) بیدادی . ظلم و تعدی و ستم و زبردستی و بی قانونی . (ناظم الاطباء). ظلم . ستم . تعدی . مقابل دادگری : دل من خواهی و اندوه دل من نبری اینت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری . فرخی .این چه بی شرمی و بی باکی و بیدادگریست جای آن اس...
-
ناجوانمردی
لغتنامه دهخدا
ناجوانمردی . [ ج َ م َ ] (حامص مرکب ) عمل ناجوانمرد. حالت و چگونگی ناجوانمرد. نامردی . دون همتی . سفلگی . فرومایگی . پستی . بی حمیتی : اگر منوچهر این ناجوانمردی نکند امیرمحمود هشیار و بیدار و گربز و بسیاردان است . (تاریخ بیهقی ).بیوفائی ز ناجوانمردی ...
-
انکیزیسیون
لغتنامه دهخدا
انکیزیسیون . [ اَ یُن ْ ] (اِخ ) نام محکمه ای است کلیسایی که در قرن 12 م . در اروپا برای تفتیش عقاید مردم و تعقیب متخلفان در مقررات مذهبی تأسیس شد. این محکمه ابتدا بتوسط رؤسای مذهبی اداره میشد در قرن 13م . از طرف پاپ بدست جمعی ازتارکان دنیا سپرده ش...