کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیراه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیراه
لغتنامه دهخدا
بیراه . (ص مرکب ، اِ مرکب ) مقابل براه . راه غیرمعمول . راه تنگ و بد. (یادداشت مؤلف ). راه پیچاپیچ . بی راهه . راه غیراصلی : بکوه و بیابان و بیراه رفت شب تیره تا روز بیگاه رفت . فردوسی .همی راند بیراه و دل پر ز بیم همی برد با خویشتن زر و سیم . فردوس...
-
واژههای مشابه
-
بیراه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
بیراه گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اضلال . (تاج المصادر بیهقی ). تضلیل . (دهار). بیراه کردن . از راه بگردانیدن . از راه بیرون بردن .
-
بیراه شوا
لغتنامه دهخدا
بیراه شوا. [ ش َ ] (حامص مرکب ) دوره گردی . آوارگی . (ناظم الاطباء). این لغت با معنی فوق و بهمین صورت در ناظم الاطباء آمده است اما جای دیگر دیده نشد، شاید «بیراه شوی » باشد.
-
بد و بیراه
لغتنامه دهخدا
بد و بیراه . [ ب َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کلام زشت . ناسزا.- بد و بیراه گفتن ؛ فحش دادن و متلک گفتن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
سرگم شدن
لغتنامه دهخدا
سرگم شدن . [ س َ گ ُش ُ دَ ] (مص مرکب ) آواره و بیراه شدن . (آنندراج ).
-
اغوا شدن
لغتنامه دهخدا
اغوا شدن .[ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . بیراه گردیدن .
-
بیروش
لغتنامه دهخدا
بیروش . [ رَ وِ ] (ص مرکب ) (از: بی + روش ) بیراه . بی قاعده . بیرَوِشْن .
-
بیروشن
لغتنامه دهخدا
بیروشن . [ رَ وِ ] (ص مرکب )(از: بی + رَوِشْن = روش ) بیروش . بیراه . بیقاعده .
-
کجراه
لغتنامه دهخدا
کجراه . [ ک َ ] (ص مرکب ) منحرف . گمراه . (فرهنگ فارسی معین ). که راه کج دارد. بیراه . که بر صراطی مستقیم نباشد.
-
مسول
لغتنامه دهخدا
مسول . [ م ُ س َوْ وَ ] (ع ص ) اغواشده . فریب خورده . بیراه کرده شده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)
-
استغواء
لغتنامه دهخدا
استغواء. [ اِ ت ِغ ْ ] (ع مص ) طلب گمراهی کردن . || بیراه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدراهی دادن . گمراه کردن .
-
اغوا کردن
لغتنامه دهخدا
اغوا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه کردن . بیراه گردانیدن . بضلالت انداختن . رجوع به اغوا شود.
-
باراه
لغتنامه دهخدا
باراه . (ص مرکب ) بارَه ْ. (دِمزن ). آنکه در راه راست میرود. (ناظم الاطباء) (دِمزن ). مقابل بیراه . (دِمزن ).