کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدینی
لغتنامه دهخدا
بیدینی . (حامص مرکب ) حالت بی دین . لامذهبی . بی کیشی . مقابل دینداری : بدین از خری دور باش و بدان که بیدینی ای پور بیشک خریست . ناصرخسرو.گر امانت بسلامت ببرم باکی نیست بیدلی سهل بود گر نبود بیدینی .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
کافرانه
لغتنامه دهخدا
کافرانه . [ ف ِ / ف َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانا بکافر. ملحدانه . از روی کفر و بیدینی و الحاد. (ناظم الاطباء).
-
کافرنشان
لغتنامه دهخدا
کافرنشان . [ ف ِ / ف َ ن ِ ] (ص مرکب ) کسی که از کفرو بیدینی نشانی دارد. کافرصفت . کافرخو : زان غمزه ٔ کافرنشان ای شاه شروان الامان آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند.خاقانی .
-
زندیقی
لغتنامه دهخدا
زندیقی . [ زِ ] (حامص ) الحاد. کفر. بیدینی . (ناظم الاطباء). || (ص نسبی ) ملحد. کافر. بیدین : هر کس که آن را از فلک و کواکب داند...معتزلی و زندیقی و دهری شود و جای وی در دوزخ بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 93). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
بی دیانتی
لغتنامه دهخدا
بی دیانتی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بیدینی . نادرستی : شاه مثال داد کنیزک را که جریمت و تهمت بشاهزاده اضافت کرده بود و بجنایت و بیدیانتی منسوب گردانیده فضیحت و رسوای خلق گردانند. (سندبادنامه ص 322).
-
تکفیر کردن
لغتنامه دهخدا
تکفیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به بیدینی نسبت کردن .(ناظم الاطباء). به کفر منسوب کردن کسی را. کافر خواندن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنندپنهان خورید باده که تکفیر میکنند. حافظ.رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جبال الکواکب
لغتنامه دهخدا
جبال الکواکب . [ ج ِ لُل ْ ک َک ِ ] (اِخ ) سلسله کوههایی است در اندلس که بمقدار سه روز راه در خشکی امتداد مییابد تا بنزدیکی شهر فاس میرسد این کوهها آبادان و معمور و پر خصب و نعمت بود و طوائف شروری در آنجا سکنی داشتند ولی در اثر کثرت فساد و فحشا و راه...
-
السیبیاد
لغتنامه دهخدا
السیبیاد. [ اَ ] (اِخ ) آلسیبیاد. ژنرال آتنی . بسال 450 ق .م . بدنیا آمد و پس از چندی از شاگردان مورد توجه سقراط گردید. وی آتنیها را به مخالفت با سیسیل شورانید (415 ق .م .) و خود او بعنوان رئیس مأمور جنگ با سیسیل شد لیکن توفیق نیافت و آتن را دچار مه...
-
پروژن
لغتنامه دهخدا
پروژن . [ پ ِ ژَ ] (اِخ ) نقاش ایتالیائی . مولدکاستلو دلاّ پیِو در ایالت پروز بسال 1446 و وفات بسال 1524 م . او از خاندانی بی نام و فقیر بود پس از آنکه به مقدمات فن آشنا شد به فلورانس و سپس به روم رفت و آثار مشهود از خود بجای گذاشت پس از بازگشت به پر...
-
بیدلی
لغتنامه دهخدا
بیدلی . [ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیدل . دل از دست دادگی : من و تو سخن چون توانیم گفتن من از بیدلی و تو از بی دهانی . پنجهیری . || آزردگی . دلتنگی . افسردگی . || بی جرأتی و جبن . (ناظم الاطباء). ترس . جبن . ترسانی . ضعف قلب . (ناظم الاطباء) ...
-
بیدین
لغتنامه دهخدا
بیدین . (ص مرکب ) (از: بی +دین ) کافر و بیراه و بی مذهب . (آنندراج ). بی کیش و بی مذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). کافر. بی کتاب . که دین ندارد. (یادداشت مؤلف ). آنکه دین ندارد. بی کیش . لامذهب . مقابل دیندار. زندیق . (مهذب الاسماء) : بمن بر پس از مرگ ن...
-
پروتاگوراس
لغتنامه دهخدا
پروتاگوراس . [ پْرُ / پ ِ رُ گ ُ ] (اِخ ) پروتاغوراس از سوفسطائیان یونان که در حدود 485 ق .م . در شهر ابدرا تولد یافت . در اوایل حال باربر بود وبالشکی اختراع کرد که تعادل بار را نگاه میداشت گویند ذیمقراطیس آنرا بدید وبپسندید و پروتاگوراس را به دوستی ...
-
کفر
لغتنامه دهخدا
کفر. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. (از اقرب الموارد). ناخستو شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها ای جحدها و سترها. (منتهی الارب ). || ناگرویدن . (منتهی الا...
-
دین
لغتنامه دهخدا
دین . (اِ)کیش . (منتهی الارب ). ملة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). صبغة. (ترجمان القرآن ). طریقت . شریعت . مقابل کفر. (یادداشت مرحوم دهخدا). در سانسکریت و گاتها و دیگر بخشهای اوستا مکرر کلمه ٔ «دئنا» آمده دین در گاتهابمعانی مختلف کیش ، خصایص روحی ، ت...