کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدمشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدمشک
لغتنامه دهخدا
بیدمشک . [ م ِ / م ُ ] (اِ مرکب ) مشک بید. نوعی از بید است که بهار آن یعنی شکوفه ٔ آن بغایت خوشبوی باشد و عرق آنرا بجهت تفریح دل و تبرید بیاشامند. (از برهان ). درختی است که گلش زرد باشد مایل به اندک سبزی و سیاهی پیشتر از ظهور برگ بشکفد بغایت خوشبو. (...
-
بیدمشک
لغتنامه دهخدا
بیدمشک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بیدمشک
لغتنامه دهخدا
بیدمشک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند است و 158 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
عطفل
لغتنامه دهخدا
عطفل . [ ع َ ف َ ] (اِ) بیدمشک . (الفاظ الادویة).بهرامج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بیدمشک را گویند و آن بهار درخت نوعی از بید باشد. (برهان ). گفته اند صغوفراست و گفته اند بهرامج است که خلاف بلخی ، و به فارسی بیدمشک نامند. (مخزن الادویه ). رجوع به بیدمشک...
-
بیدمشکی
لغتنامه دهخدا
بیدمشکی . [ م ِ / م ُ ] (ص نسبی ) سبزی سخت روشن . برنگ گل بیدمشک . (یادداشت مؤلف ). || که بوی بیدمشک گرفته است بمجاورت : نقل بیدمشکی . (یادداشت مؤلف ).
-
پیشی پیشی
لغتنامه دهخدا
پیشی پیشی . (اِ صوت ) آوازی برای نواختن گربه . || در تداول کودکان ، گربه ، آنگاه که بدو التفات کنند. || (اِ) نوعی بید . بیدمشک . نامی که در ارسباران به بید مشک دهند. رجوع به بیدمشک شود.
-
گریگو
لغتنامه دهخدا
گریگو. [ گ ُ ] (اِ) بیدمشک . (الفاظ الادویه ). صحیح آن گربکو است . رجوع بهمین کلمه شود.
-
گله موش
لغتنامه دهخدا
گله موش . [ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بیدمشک را گویند و عربان بهرامج خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ) (جهانگیری ).
-
گربکو
لغتنامه دهخدا
گربکو. [ گ ُ ب َ ] (اِ) بیدمشک را گویند وآن گلی است معروف . (برهان ). رجوع به گربه بید شود.
-
بان
لغتنامه دهخدا
بان . (اِ) بیدمشک . (آنندراج ). مشک بید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). خلاف بلخی . بید طبری . گربه بید. (یادداشت مؤلف ). درختی است که گل و برگ آن خوشبوی است ، عجم آن را بیدمشک خوانند در عربی قضیب البان گویند، و شعرا قد محبوب را به آن تشبیه کنند. در ا...
-
پنجه گربه
لغتنامه دهخدا
پنجه گربه . [ پ َ ج َ / ج ِ گ ُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) بیدمشک را گویند و آن را گربه و گربه بید نیز خوانند. (برهان قاطع). و آن گلی است ... برنگ زرد مانند پنجه ٔ گربه . (آنندراج ). رنگ آن سبز پسته ای روشن است نه زرد. رجوع به بیدمشک شود.
-
بوفروش
لغتنامه دهخدا
بوفروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه عطریات فروشد مثل گلاب و بیدمشک و عطر و ارگچه و مانند آن . (آنندراج ). عطار و مشک فروش . (انجمن آرای ناصری ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
بهرامج
لغتنامه دهخدا
بهرامج . [ ب َ م َ ] (معرب ، اِ) بهرامه است که بیدمشک باشد و آن گلی است معروف . (برهان ). بیدمشک و آن دو قسم است سرخ و سبز و هر دو بوی خوش دارد و این معرب بهرامه است . (آنندراج ). مأخوذ از پارسی ، بیدمشک . (ناظم الاطباء). بید مشک است که خلاف بلخی نا...
-
مشک فیک
لغتنامه دهخدا
مشک فیک . [ م ُ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامی که در کتول به مشک بید دهند. و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 194 و بیدمشک و مشک بید در همین لغت نامه شود.