کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدار شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدار شدن
لغتنامه دهخدا
بیدار شدن . [ ش ُ دَ] (مص مرکب ) از خواب برخاستن . (ناظم الاطباء). تیقظ.(ترجمان القرآن ). استیقاظ. (المصادر زوزنی ). سر از خواب برداشتن . سر برگرفتن از خواب . سر از خواب برکردن . سر از خواب تهی شدن . از خواب درآمدن : چو از خواب گودرز بیدار شدستایش کن...
-
واژههای مشابه
-
دل بیدار
لغتنامه دهخدا
دل بیدار. [ دِ ] (ص مرکب ) بیداردل . آگاه . دل آگاه . (ناظم الاطباء).
-
سبزه ٔ بیدار
لغتنامه دهخدا
سبزه ٔ بیدار. [ س َ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبزه ٔ بالیده . (آنندراج ).
-
شب بیدار
لغتنامه دهخدا
شب بیدار. [ ش َ ] (ص مرکب ) کسی که شب بیدار باشد و شب زنده دار و بی خواب و کسی که هنگام شب نخوابد. (ناظم الاطباء). شب زنده دار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 221).
-
نرگس بیدار
لغتنامه دهخدا
نرگس بیدار. [ ن َ گ ِ س ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم : خوابگهی بود سمنزار اوخواب کن نرگس بیدار او.نظامی .
-
بخت بیدار
لغتنامه دهخدا
بخت بیدار. [ ب َ ] (ص مرکب ) بیداربخت . بختاور. مقابل خوابیده بخت . (آنندراج ). خوشبخت و با اقبال . (ناظم الاطباء).
-
بیدار کردن
لغتنامه دهخدا
بیدار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از خواب برخیزانیدن . (ناظم الاطباء). بعث . (ترجمان القرآن ). از خواب برانگیختن . از خواب برکردن . ایقاظ. تیقظ. (یادداشت مؤلف ) : زن را آهسته بیدار کرد. (کلیله و دمنه ).تماشای او در دلش کار کردبپایش بجنباند و بیدار ...
-
بیدار گردیدن
لغتنامه دهخدا
بیدار گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیدار گشتن . سر از خواب برداشتن . || کنایه از هشیار و آگاه گردیدن : هرکه او بیدار گردد بنده ٔ ایشان شودزآنکه چون مولای ایشان گشت خود مولا شود.ناصرخسرو.
-
بیدار ماندن
لغتنامه دهخدا
بیدار ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخواب نرفتن . نخفتن : اکراء؛ بیدار ماندن در بندگی خداوند جل شأنه . (منتهی الارب ). تغار؛ بیدار ماندن . (منتهی الارب ).
-
خواب و بیدار
لغتنامه دهخدا
خواب و بیدار. [ خوا / خا ب ُ ] (ص مرکب ) پارچه یا مخملی که قسمتی از پود و خمل آن مایل بسویی و قسمتی مایل بسوی دیگر است : مخمل خواب و بیدار. (یادداشت بخط مؤلف ). || بین بیداری و خواب است . بین نوم و یقظه . هنوز خواب تمام فرونگرفته .
-
جستوجو در متن
-
تنبیه شدن
لغتنامه دهخدا
تنبیه شدن . [ تَم ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آگاه شدن و سیاست شدن و بیدار شدن ازغفلت . (ناظم الاطباء).
-
تنبه
لغتنامه دهخدا
تنبه . [ ت َ ن َب ْ ب ُه ] (ع مص ) بیدار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار و هوشیار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیدار شدن از خواب . (از اقرب الموارد). || آگاه شدن بر امری . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و...
-
یقظ
لغتنامه دهخدا
یقظ. [ ی َ ق َ ] (ع مص ) یقاظة. (ناظم الاطباء). بیدار شدن .(از منتهی الارب ) (دهار). بیدار گردیدن . (آنندراج ).