کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخود بیخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیخود بیخود
لغتنامه دهخدا
بیخود بیخود. [ خوَدْ خوَدْ / خُدْ خُدْ ] (ق مرکب ) در تداول ، از روی دیوانگی و از روی بی فکری . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
اشداه
لغتنامه دهخدا
اشداه . [ اِ ] (ع مص ) بیخود گردانیدن . (منتهی الارب ). بیخود کردن .
-
اقرنفاع
لغتنامه دهخدا
اقرنفاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) بیخود گردیدن و بهوش آمدن . (از اقرب الموارد). بیخود گردیدن و سپس بهوش آمدن .
-
بیخودانه
لغتنامه دهخدا
بیخودانه . [ خوَ / خ ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) بطور بیخودی . همچون مردم بیخود. (ناظم الاطباء). همانند بیخودان . رجوع به بیخود شود.
-
بیهوش شدن
لغتنامه دهخدا
بیهوش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مدهوش شدن . مفقود گشتن حس و سایر مشاعر. (ناظم الاطباء). بیخود گشتن . غش کردن . مغمی علیه یا مغشی علیه گردیدن . بیخود شدن . از خود بیخود شدن . غشیان . غشیة آمدن . اغماء. (یادداشت مؤلف ): خمد؛ بیهوش شدن مریض یا مردن ....
-
متوله
لغتنامه دهخدا
متوله . [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) سرگشته و بیخود. (آنندراج ). اندوهگین و ملول و سرگشته وحیران و بیخود شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توله شود.
-
متدله
لغتنامه دهخدا
متدله . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) بیخود و دل ربوده کننده و عقل رفته گرداننده . (آنندراج ). بیخود و دل ربوده و عقل رفته و نادان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدله شود.
-
بیهوش گردیدن
لغتنامه دهخدا
بیهوش گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) مدهوش شدن . فقدان حس و سایر مشاعر. مغمی علیه گشتن . مغشی علیه شدن . بیخود گردیدن . از خود بیخود گردیدن . ادمیماه . صعق . غمی . غشی . غشیان . (منتهی الارب ).
-
تاله
لغتنامه دهخدا
تاله . [ ل ِ ه ْ ] (ع ص ) بیخود. سرگشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ش َ دَه ْ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. || بیخود کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هجع
لغتنامه دهخدا
هجع. [ هَِ ] (ع ص ) مدهوش بیخود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد).
-
اشتداه
لغتنامه دهخدا
اشتداه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیخود شدن و متحیر گردیدن . || بازماندن . (منتهی الارب ).
-
بی حواس
لغتنامه دهخدا
بی حواس . [ ح َ ] (ص مرکب ) بیخود و بیهوش . (آنندراج ). فراموشکار. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خنگ
لغتنامه دهخدا
خنگ . [ خ ُ ] (اِ) گوشه . زاویه . || عاشقی سخت . || عاشق زار بیخود. (ناظم الاطباء).