کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیخودی
لغتنامه دهخدا
بیخودی . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیخود. مقابل هشیاری . ناهشیاری . مدهوشی . (ناظم الاطباء). بی خبری : جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 1 و 2).می خوردن من نه از برای طرب است نی بهر فساد و ترک د...
-
جستوجو در متن
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْه ْ ] (ع اِ) بیخودی و دهشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن چیزی را. || تلف و بیخودی و سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
شداة
لغتنامه دهخدا
شداة. [ ش ُ ] (ع اِ) بیخودی و بیهوشی . (منتهی الارب ). شداه ، حیرت و دهش . (از اقرب الموارد).
-
بیخودانه
لغتنامه دهخدا
بیخودانه . [ خوَ / خ ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) بطور بیخودی . همچون مردم بیخود. (ناظم الاطباء). همانند بیخودان . رجوع به بیخود شود.
-
خامی کردن
لغتنامه دهخدا
خامی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناپختگی کردن . جهالت . ناآزمودگی نشان دادن : نکنم بیخودی و خودکامی چون شدم پخته کی کنم خامی ؟نظامی .
-
ولهان
لغتنامه دهخدا
ولهان . [ وَ ل َ ] (ع اِ) بیم و اندوه . || (اِمص ) بیخودی از اندوه . || سرگشتگی . || سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ). شیفتگی . || (مص ) متحیر شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَُ ] (ع اِ) بیخودی و بی خردی از پیری و یا از بیماری و یا از اندوه . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
بی خویشی
لغتنامه دهخدا
بی خویشی . [ خوی / خی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیخویش . بیخودی .از خود بی خود شدگی . از خودی خود رستگی : کار من سربازی و بی خویشی است کار شاهنشاه من سربخشی است .مولوی .
-
کشکی
لغتنامه دهخدا
کشکی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کشک . از کشک . || بیخود. بیمعنی . که معنی ندارد. که بی اعتبار است . (از یادداشت مؤلف ).- کشکی گفتن ؛ بیخودی حرف زدن . از روی فکر و بصیرت سخن نگفتن . بیهوده گفتن .
-
صوفی
لغتنامه دهخدا
صوفی . (اِخ ) منشی محمد امتیاز علی از شعرای ایران و از قصبه ٔ کاکوری از مضافات شهر لکهنوی هندوستان است و از او است :بهار امروز با سامان صد میخانه می آیدبدوش بیخودی چون بوی گل مستانه می آید.(قاموس الاعلام ترکی ).
-
بیرایی
لغتنامه دهخدا
بیرایی . (حامص مرکب ) سست رایی . ضیلولت . (نصاب الصبیان ). ناصوابی رای : وگر بگذری زین و جنگت هواست سرت پر ز بیرایی و کیمیاست . فردوسی .از سر بیخودی و بیرایی در سر کار شد به رسوایی .نظامی .
-
چشم نمودن
لغتنامه دهخدا
چشم نمودن . [ چ َ / چ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترسیدن . (آنندراج ) : از بیخودی امروز ز خودچشم نمودیم از بهر همین روی بدیوار نشستیم . خان خالص (از آنندراج ).|| ملامت کردن و سرزنش نمودن . (ناظم الاطباء).
-
کون جنبان
لغتنامه دهخدا
کون جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) رقاص و مسخره .(آنندراج ). کون جنباننده . کسی که در حال رقص نشستنگاه خود را حرکت دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : ز نی آموز در صحرا سماع بیخودی کردن کمانچه وار باشی چند کون جنبان محفلها. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).|| (ق مرکب...