کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیت،بید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِ) درختی است مشهور و آن را به عربی صفصاف خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). درختی است از تیره ٔ بیدها و جنسهای بسیار دارد مانند سفیدو زرد و بید معلق و همه ٔ جنسهای این نوع دارای ماده ٔ سالی سین هستند که در مداوای درد مفاصل مؤثر است و ضد تب م...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِ) نام کرمی که قالی و کاغذ و پشمینه را خراب سازد. (غیاث ). کرمکی را گویند که کاغذ و جامه های پشمین را ضایع کند و تباه سازد. (برهان ) (آنندراج ). کرمی که کاغذ و پارچه های پشمین را میخورد و تباه میسازد. (ناظم الاطباء). پت . سوس . دیوچه . (یادداش...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِخ ) دهی از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزواربا 1246 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند با 171 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِخ ) کتاب احکام دین هندویان . (ناظم الاطباء). بزبان هندی کتابی است مشتمل بر احکام دین هندوان و به اعتقاد ایشان کتاب آسمانی است . (برهان ) . نام کتاب هنود که برهمنان آنرا کلام خدا گویند و آن در اصل یکی است مشتمل بر چهار دفتر و بهمین سبب چاربید ...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِخ ) ملقب به ونرابیلیس (بمعنی معزز، محترم ). متولد 673 و متوفای 735م . مورخ انگلیسی و عالم الهیات از راهبان بندیکتی و احتمالاً در عصر خود داناترین مردم اروپای غربی بود. آثارش مشتمل بر خلاصه ای از معارف اروپائی آن عصر است ، که به لاتینی نوشته ش...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (اِخ ) نام دیوی بود در مازندران که رستم او را کشت . (برهان ). نام دیوی که با رستم در مازندران جنگید. (از ناظم الاطباء). نام دیوی از دیوان مازندران . (غیاث ). نام دیوی از دیوان مازندران که رستم او را کشت . (آنندراج ). اسم دیوی است مازندرانی . (از...
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. (ع اِ) ج ِ بیداء بر خلاف قیاس .(از لسان العرب ) (منتهی الارب ). رجوع به بیداء شود.
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. [ ب َ ] (ع ص ) ناخوب . هیچکاره : طعام بید؛ طعام هیچکاره . (منتهی الارب ). طعام ردی و هیچکاره . (ناظم الاطباء).
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید. [ ب َ ] (ع مص ) بود. بیاد. بواد. بیدودة. هلاک گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). منقرض شدن . (از اقرب الموارد). انقطع و ذهب . (لسان العرب ). و رجوع به مصادر مترادف کلمه شود.
-
بید
لغتنامه دهخدا
بید.[ ب َ دَ ] (ع اِ) اسمی است مبنی بر فتح و گاهی باء آن به میم تبدیل گردد، مید. بمعنی غیر و فرقی که با غیر دارد در این است که پیوسته با کلمه ٔ «ان » و صله اش بکار رود دوم آنکه فقط در استثناء منقطع استعمال میشود و سوم آنکه صفت چیزی قرار نمیگیرد. مانن...
-
بیت
لغتنامه دهخدا
بیت . [ ] (اِ) در ابیات زیر از نظام قاری آمده است و ظاهراً نام پارچه ای است : بیت و کتان و زوده و بیرم رود بکردآنجا که وصف روسی انصار میکنم . نظام قاری (دیوان ص 26).سیه گلیمی شده ، سفید رویی بیت دو آیتند بهر دو خطی بمی مسطور. نظام قاری (دیوان ص 33).س...
-
بیت
لغتنامه دهخدا
بیت . [ ب َ ] (ع اِ) خانه . ج ، ابیات ، بیوت . جج ، ابابیت ، بیوتات ، ابیاوات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه . (ترجمان القرآن ). مسکن . (اقرب الموارد). خانه و سرای . بیوت جمع و بیوتات جمعالجمع. (آنندراج ). محل سکونت . جای باش ، از هرچه ساخته ب...
-
بیت
لغتنامه دهخدا
بیت . [ ب َ ] (ع مص ) به شب کردن چنین . (منتهی الارب ). || زناشویی کردن ؛ بات الرجل یبیت بیتاً؛ تزوج . رجوع به بیتوتة شود. و فلاناً، زوجه (لازم و متعدی ). (از اقرب الموارد). زن کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
کج بید
لغتنامه دهخدا
کج بید. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . دارای 64 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).