کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیانی
لغتنامه دهخدا
بیانی . [ ب َ ] (اِخ ) از جمله ٔ شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست :چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است روی چون ماه تمام او هلالی گشته است .هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست گلبن دردیم و گلهای...
-
بیانی
لغتنامه دهخدا
بیانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیان ،یعنی تفسیری . (ناظم الاطباء). مربوط به علم بیان . رجوع به بیان شود. || منسوب است به بیان بن سمعان تمیمی . (الانساب سمعانی ). رجوع به بیانیه شود.
-
واژههای مشابه
-
روشن بیانی
لغتنامه دهخدا
روشن بیانی . [ رَ /رُو ش َ ب َ ] (حامص مرکب ) روشن بودن بیان و فصاحت .
-
قاسم بیانی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیانی . [ س ِ ب َ نی ی ] (اِخ ) ابن اصبغبن محمدبن یوسف بن ناسج بن عطاء، بنده ٔ ولیدبن عبدالملک بن مروان است . وی از بیانه از توابع قرطبه در اندلس است ، در قرطبه از بقی بن مخلد و محمدبن وضاح روایت شنیده و آنگاه به مکه و عراق و مصر کوچ کرده و از ا...
-
قاسم بیانی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیانی . [ س ِ ب َ نی ی ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم اندلسی نوه ٔ قاسم بیانی معروف . از علماءاست . ابوعمرو احمد فرزند او از او روایت دارد. و احمد خود از مشایخ ابن حزم است . (تاج العروس «ب ی ن »).
-
قاسم بیانی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیانی . [ س ِ ب َ نی ی ] (اِخ ) خیرالدین بن محمد حنفی بغدادی مشهور به بیانی و مکنی به ابوالخیر از اهل بغداد و متصوف و عالم به حدیث و تفسیر بود. کتابهائی در تصوف و وعظ و کلام تألیف کرده و از کسانی که پس از مرگش برای وی مرثیه سروده اند یکی معروف ...
-
قاسم بیانی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیانی . [ س ِب َ نی ی ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم ابن محمدبن سیار اموی اندلسی قرطبی ، مکنی به ابومحمد از بزرگان فقیهان و محدثان اندلس است . وی بنده ٔ ولیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی بود و از مجتهدانی است که قائل به حجة و نظر است . از تألیفات او کتاب ...
-
خوش بیانی
لغتنامه دهخدا
خوش بیانی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ ] (حامص مرکب ) خوش سخنی . نکوسخنی . خوب گفتاری .خوش کلامی . نیکوگفتاری . خوش زبانی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
نیکوگفتاری
لغتنامه دهخدا
نیکوگفتاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) خوش بیانی . فصاحت .
-
نیکوادا
لغتنامه دهخدا
نیکوادا. [ اَ ] (ص مرکب ) آنکه بیانی نیکو دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن قاسم . رجوع به قاسم بیانی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بیانی . رجوع به احمدبن عبدالرحمان ... شود.
-
قاسم اندلسی
لغتنامه دهخدا
قاسم اندلسی . [ س ِ م ِ اُ دُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به قاسم بن نصیربن وقاص و قاسم بیانی شود.