کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیاد
لغتنامه دهخدا
بیاد. (اِ مرکب ) بیداری و هشیاری که نقیض خواب و مستی است . (برهان )(آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (رشیدی ). این کلمه را سروری بمعنی بیداری مقابل خواب آورده و غلط است چه یاد بمعنی بیداری است و بیاد بمعنی به بیداری و در بیداری است . (یادداشت بخط...
-
بیاد
لغتنامه دهخدا
بیاد. [ ب َ ] (ع مص ) هلاک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تالثی بیاد
لغتنامه دهخدا
تالثی بیاد.(اِخ ) اعقاب «تالثی بیوس » را تالثی بیاد می گفتند. (ازایران باستان ج 1 ص 754). رجوع به «تالثی بیوس » شود.
-
واژههای همآوا
-
بی عد
لغتنامه دهخدا
بی عد. [ ع َدد ] (ص مرکب ) (از: بی + عد) بی عدد. بی شمار.بی حساب . بی حد. (ناظم الاطباء). بیشماره : این هنری خواجه ٔ جلیل چو دریاست با هنر بی شمار و گوهربی عد. منوچهری .بیطلب تو این طلبمان داده ای بی شمار و عد عطا بنهاده ای . مولوی .و ضیاع بی شمار و ...
-
جستوجو در متن
-
حفظ شدن
لغتنامه دهخدا
حفظ شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر سپرده شدن . بیاد گرفته شدن . از بر کرده شدن . || بخاطر سپردن . بیاد گرفتن .ازبرشدن . || محفوظ شدن . نگاه داشته شدن .
-
پرحافظه
لغتنامه دهخدا
پرحافظه . [ پ ُ ف ِ ظَ / ظِ ] (ص مرکب ) که یاد بسیار دارد. که حافظه ٔ قوی دارد. که بسیار چیز بیاد تواند سپرد و بیاد تواند آورد. ذِکّیر.
-
یادآور
لغتنامه دهخدا
یادآور. [ وَ ] (نف مرکب ) چیزی یا کسی که بیاد آورد. متذکرشونده . بیاد آورنده . بیاد آرنده : اسب سیاه گشتاسپی یادآور اسب سیاه خسرو پرویز ساسانی است . (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 261). رجوع به یاد آوردن شود.
-
بر روی کسی جام کشیدن
لغتنامه دهخدا
بر روی کسی جام کشیدن . [ ب َ ی ِ ک َ ک َ / ک ِ ] (مص مرکب ) بر روی کسی شراب خوردن . بیاد کسی شراب خوردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). نوشیدن بیاد کسی .
-
تالثی بیوس
لغتنامه دهخدا
تالثی بیوس . (اِخ ) در اسپارت مکان مقدسی بود معروف بنام تالثی بیوس که رسول «آگامِم نُن ْ» بود و اعقاب این شخص را «تالثی بیاد» مینامند. (از ایران باستان ج 1 ص 754). رجوع به تالثی بیاد شود.
-
سال دادن
لغتنامه دهخدا
سال دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بیاد مرده ای یکسال پس از مرگ او اطعامی کردن . اطعام کردن پس از سال مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ).
-
تأبیه
لغتنامه دهخدا
تأبیه . [ ت َءْ ] (ع مص ) آگاه گردانیدن . || بیاد کسی دادن . || تهمت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
سیخکی زدن
لغتنامه دهخدا
سیخکی زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پیاپی بیاد آوردن و درخواست کردن چیزی یا کاری را. (یادداشت بخط مؤلف ).