کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بگاه
لغتنامه دهخدا
بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) پگاه . بوقت . (ناظم الاطباء). بوقت و زود.(رشیدی ). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب . (آنندراج ). و بگه مخفف آن . می گویند بگه خیزی کرد؛ یعنی بروقت برخاست و دیر نکرد و این مجاز است چه معنی دیر نکردن از آن مستفاد می شود. (آ...
-
واژههای مشابه
-
گاه بگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) وقت بیوقت : خارخار دل نازک شده از گوشه ٔ چشم مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست .شانی (از آنندراج و مجموعه ٔ مترادفات ص 295).
-
جستوجو در متن
-
بگه
لغتنامه دهخدا
بگه . [ ب ِ گ َه ْ ] (ق مرکب ) بگاه . رجوع به بگاه و انجمن آرا و ناظم الاطباء و آنندراج و غیاث شود.
-
گاه بیگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بیگاه . (ق مرکب ) مؤلف آنندراج گوید: گاه بگاه و گاه بیگاه ، وقت بیوقت ...و قیل بگاه وقت صباح و بیگاه وقت شام و هر دو ببای فارسی ، و این محل تأمل است . (آنندراج ) (بهارعجم ).
-
دیر رسیدن
لغتنامه دهخدا
دیر رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) با تأخیر آمدن . با فاصله از موعد مقرر فراز آمدن : داستان گر درست و دیر رسیداو بگاه آمد و بگاه رسید.سوزنی .
-
ضایر
لغتنامه دهخدا
ضایر. [ ی ِ] (ع ص ) (از «ض ی ر») ضائر. زیان رساننده : دولت ضایر بگاه صلح تو نافع شوددولت نافع بگاه خشم تو ضایر شود.منوچهری .
-
بگهتر
لغتنامه دهخدا
بگهتر. [ ب ِ گ َ ت َ ] (ق مرکب ) بگاه تر و بهترین گاه . (ناظم الاطباء). وقت مناسب .
-
آزرم
لغتنامه دهخدا
آزرم . [ زَ ] (اِخ ) آزرمی . آزرمیدخت : یکی دختری داشت آزرم نام ز تاج بزرگان شد او شادکام همی بود بر تخت بر چار ماه به پنجم شکست اندرآمد بگاه .فردوسی .
-
خرک خدا
لغتنامه دهخدا
خرک خدا. [ خ َ رَ ک ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خر خدا. ترکیبی است که بگاه استهزاء یا تحقیر یا ترحم بکسی اطلاق کنند.
-
براق
لغتنامه دهخدا
براق . [ ب ُ ] (ص ) براغ .نرم و درخشان و انبوه موی ، و آن صفتی است گربه را.- براق شدن ؛ گشودن و ستیخ کردن گربه موی گردن را بگاه جنگ .- || گشودن و ستیخ کردن خروس و جز آن پرهای گردن را بگاه جنگ . (یادداشت مؤلف ).- || آماده شدن آدمی برای نزاع و جنگ و ...
-
عشرت افروز
لغتنامه دهخدا
عشرت افروز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عشرت افروزنده . باعث شادی و خوشی و خوشدلی و کامرانی : گروهی تازه روی و عشرت افروزبگاه خوشدلی روشن تر از روز. نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
گریزش
لغتنامه دهخدا
گریزش . [ گ ُ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریختن : کزین لشکر امروز جنگی منم به گاه گریزش درنگی منم . فردوسی .که جستی سلامت ز کام نهنگ بگاه گریزش نکردی درنگ . فردوسی .رجوع به گریختن شود.
-
نعت کردن
لغتنامه دهخدا
نعت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توصیف و تعریف کردن . ستایش کردن : مکن نعتش بدانگونه که ذاتش منفعل گرددچنان کز کمترین قصدی بگاه فعل ذات ما.ناصرخسرو.