کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بزن و بکوب
لغتنامه دهخدا
بزن و بکوب . [ ب ِ زَ ن ُب ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. بزن و بشکن . (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزن و بشکن شود.
-
جستوجو در متن
-
گستن
لغتنامه دهخدا
گستن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) کوفتن چنانکه بکوس ، یعنی بکوب . (آنندراج ) (انجمن آرا). اصح «کستن » با کاف تازی است .
-
ساز و نواز
لغتنامه دهخدا
سازو نواز. [ زُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سازو سرور. ساز و نوا. بزن و بکوب . رجوع به ساز شود.
-
ساز و سرور
لغتنامه دهخدا
ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود.
-
زیمبول و زیمبول
لغتنامه دهخدا
زیمبول و زیمبول . [ ل ُ ] (اِ صوت ) اسم صوت و کنایه از «بزن و بکوب » و سر و صدای آلات موسیقی و بزم آراستن و سماع و سرود داشتن است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
کوسیدن
لغتنامه دهخدا
کوسیدن . [ دَ ] (مص ) صاحب جهانگیری در کلمه ٔ کوس به معنی کوفتن این بیت فردوسی را شاهد آورده است : گیاهی که گویم تو با شیر و مشک بکوس و بکن هر دو در سایه خشک . فردوسی .در اینجا، بکوب و بکن ... نیز می توان خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دیمبول
لغتنامه دهخدا
دیمبول . [ ب ُ ] (اِ صوت ) دیمبل و دیمبو [ دامبول و... ] : اسم صوت است و برای بیان بزن و بکوب و ساز و آواز استعمال میشود. نیز آغاز تصنیفی قدیمی و عامیانه است : دامبول و دیمبول نقاره ... (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع به دیمبل و دیمبو شود.
-
زلنگ و زولونگ
لغتنامه دهخدا
زلنگ و زولونگ .[ زَ ل َ گ ُ ] (اِ صوت ) صدای زنگ . (فرهنگ رازی ص 79).اسم صوت است و نواختن آهنگ موسیقی و شروع بزن و بکوب یا صدای زنگ چارپایان و درای اشتران را می رساند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ساز و آواز
لغتنامه دهخدا
ساز و آواز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آواز توأم با صدای ساز. و جمعی دیگر گفته اند که ارغنون ساز و آواز هفتاد دختر خواننده و سازنده است که همه یک چیز را بیکبار و بیک آهنگ با هم بخوانند و بنوازند. (برهان در ماده ٔ ارغنون ). || بزن و بکوب . ساز و ...
-
بزن و بشکن
لغتنامه دهخدا
بزن و بشکن . [ ب ِ زَ ن ُ ب ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) که همیشه خواند و رقصد و بشکن زند. || (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هیاهو و شلوغی از مستی و طرب . بزن و بکوب . (یادداشت بخط دهخدا).
-
حسنیین
لغتنامه دهخدا
حسنیین . [ ح ُ ن َ ی َ ی ْ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حُسنی ̍ : هل تربصون بنا الاّ احدی الحسنیین . (قرآن 52/9): سر مار بدست دشمن بکوب که از احدی الحسنیین خالی نباشد. اگر این غالب آمد مارکشتی و اگر آن غالب آمد از دشمن برستی . (گلستان ).
-
وسه
لغتنامه دهخدا
وسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) چماق . عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست . چوب دستی . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) : به وسه سر بکوب حاسد رامن بگویم اگر تو را وسه نیست . سوزنی .و به تشدید نیز آمده . || قدرت و قوت . (برهان ) (آنندراج )(ناظم ال...
-
ساز و نوا
لغتنامه دهخدا
ساز و نوا. [ زُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. ساز و سرور. بزن و بکوب . ساز و نواز : رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین .خاقانی .- بسازو نوا ؛ با ساز و آواز، با تار و طنبور : تا مطربان ز شوق منت آگهی د...
-
مکل
لغتنامه دهخدا
مکل . [ م َ ک ِ ] (اِ) کرمی است سیاه در آب وآن را به تازی علق خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 328 و 329). زلو را گویند و آن کرمی باشد سیاه رنگ و دراز که خون فاسد از بدن انسان می مکد. (برهان ) (آنندراج ). زلو و علق . (ناظم الاطباء). زالو. زلو. جلو. عل...