کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکنار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طنتثنا
لغتنامه دهخدا
طنتثنا. [ طَ ت َ ] (اِخ ) از دیههای مصر بکنار نیل . (معجم البلدان ).
-
کامپش
لغتنامه دهخدا
کامپش . [ پ ِ ] (اِخ ) بندر و شهری است در مکزیک بکنار خلیج مکزیک 31300 تن سکنه دارد. چوبهائی که در رنگرزی از آنها استفاده میشود در آنجا بعمل می آید.
-
طزعة
لغتنامه دهخدا
طزعة. [ طُ ع َ ] (اِخ ) شهری است بکنار صقلیه برابر جزیره ٔ یابسة. (معجم البلدان ج 6 ص 49).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمدان جَبّلی . از مردم جَبّل دهی بکنار دجله . محدث است .
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم جَبﱡلی از مردم جبل دهی بکنار دجله . محدث است .
-
امساغ
لغتنامه دهخدا
امساغ . [ اِ ] (ع مص ) یکسو گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تَنَحّی . (اقرب الموارد). دور شدن و بکنار رفتن .
-
خرسوکی
لغتنامه دهخدا
خرسوکی . [ خ ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است بکنار جزیره ٔ قبرس در محل قدیمی آقاماس . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
کلاء
لغتنامه دهخدا
کلاء. [ ک َل ْ لا ] (ع اِ) لنگرگاه کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . جای بکنار آمدن کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کرانه ٔ رود. کرانه ٔجوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جائی که باد کم گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
صنعبر
لغتنامه دهخدا
صنعبر.[ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ) درختی است مانا بکنار، نون زائد است . (منتهی الارب ). شجر کالسدر. (اقرب الموارد).
-
طنجه
لغتنامه دهخدا
طنجه . [ طَ ج َ ] (اِخ ) نام محلی خوش آب و هواست به رأس غین بکنار چشمه ای که الملک الاشرف بدانجا خانه و قصری عظیم ساخته است . (معجم البلدان ).
-
ارزاء
لغتنامه دهخدا
ارزاء. [ اِ ] (ع مص ) پشت بازنهادن به . || پناه گرفتن به . (منتهی الأرب ). || پناه با کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). پناه بکسی دادن . || نزدیک گردانیدن کشتی بکنار دریا .
-
آمویه
لغتنامه دهخدا
آمویه . [ ی َ ] (اِخ ) رود جیحون .آمو. آموی . آمل . رود. آب . النهر. وَرز. آمودریا. آمون . || نام شهری بکنار جیحون : و خود روز دیگر بیرون رفت و از جیحون بگذشت و سپاه از هر جای به آمویه گرد کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ).
-
ضبة
لغتنامه دهخدا
ضبة. [ ض َب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است به تهامة. (منتهی الارب ). نام زمینی است و گویند دیهی است بتهامه بکنار دریا بدان سوی شام ، و برابر آن ده دیگری است بنام بدا و آن ده یعقوب پیغمبر است . (معجم البلدان ).
-
اردسه
لغتنامه دهخدا
اردسه . [ اَ ؟ ] (اِخ ) قصبه ایست مرکز قضای طرول از سنجاق گومشخانه طربزون ، درمغرب جبل قولات و ساحل یسار رود حارشوت ، در 18 ساعتی ارزروم بکنار جاده واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
بادس
لغتنامه دهخدا
بادس . [ دِ ] (اِخ ) نام دو موضع است در مغرب یکی بادس زاب و دیگری بادس فاس بکنار دریا نزدیک فاس است . (از معجم البلدان ). رجوع به الحلل السندسیه جزء 1 ص 63 و 68 و قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع شود.