کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بکمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بکمان
لغتنامه دهخدا
بکمان . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بکیم و اَبکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بکیم بمعنی گنگ . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بکیم
لغتنامه دهخدا
بکیم . [ ب َ ] (ع ص ) اَبکم . (منتهی الارب ). ابکم . مرد گنگ و کر. ج ، بُکمان . (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). و رجوع به ابکم شود.
-
بکماء
لغتنامه دهخدا
بکماء. [ ب َ ] (ع ص ) نعت مؤنث أبکم . (منتهی الارب ). مؤنث أبکم یعنی زن گنگ و کر و کور مادرزاد. ج ، بُکم و بُکمان . (ناظم الاطباء).
-
تیر بازوی چرخ
لغتنامه دهخدا
تیر بازوی چرخ . [ رِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عطارد. (شرفنامه ٔ منیری ). ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). || و نیز تیری که بکمان چرخش اندازند. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
حنط
لغتنامه دهخدا
حنط. [ ح َ ] (ع اِ) تیر که به آن زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). تیر مخصوص بکمان . (ناظم الاطباء). || (مص ) زفیر کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حنط ادیم ؛ سرخ رنگ گردیدن پوست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا...
-
خرفع
لغتنامه دهخدا
خرفع. [ خ ُ ف ُ ] (ع اِ) خِرْفَع. (دزی ج 1 ص 364). رجوع به خِرْفَع شود. آنچه در بار درخت عشر باشد و آن سوخته ٔ چقماق اعراب است . (منتهی الارب ). || پنبه ٔ تباه بکارنیامدنی در غلاف خود. || آنچه از پنبه زده شده بکمان . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ...
-
بکم
لغتنامه دهخدا
بکم . [ ب ُ ] (ع ص ) ج ِ اَبکم . (از منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 21) (ناظم الاطباء). گنگ . (غیاث ). بُکمان . رجوع به بکمان شود.- صم و بکم ؛ کران و لالان (گنگان ) : صم بکم عمی فهم لایرجعون . (قرآن 18/2)؛ آنان کر و کورند و از ضلالت خود باز ...
-
بوانی
لغتنامه دهخدا
بوانی . [ ب َ ] (ع اِ) (از «ب ن ی ») ج ِ بانیة. مؤنث بان . (از اقرب الموارد). استخوانهای سینه که بکمان زه کرده ماند و دست وپایهای ناقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استخوانهای جناغ سینه و ساق پایهای شتر. (ناظم الاطباء). || القی بوانیه ؛ یعنی م...
-
خطام
لغتنامه دهخدا
خطام . [ خ ِ ] (ع اِ) زه آویخته بکمان . ج ، خُطُم . || زه کمان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خُطُم . || مهار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُطُم : ملاح گفت : کشتی را خللی هست یکی از شما که دلاورترست ... باید که بدین ...
-
خطم
لغتنامه دهخدا
خطم . [ خ َ ] (ع مص ) بر بینی شتر زدن تا خطام در آن کنند. منه : خطم البعیر بالخطام . || مهار کردن شتر را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || زدن بر بینی کسی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). منه :...
-
سلطان بدیعالزمان
لغتنامه دهخدا
سلطان بدیعالزمان . [ س ُ ب َ عُزْ زَ ] (اِخ ) به حسن صورت و سیرت آراسته و به کمال ظاهرو جمال باطن پیراسته . در سخاوت و حق پرستی و در وفا و حق شناسی بی نظیر. در لطافت طبع و پاکیزه روزگاری یکتا. و در هدایت و اسلام بی همتاست ، در کار رزم بکمان داری دلپس...
-
اتابک
لغتنامه دهخدا
اتابک . [ اَ ب َ ] (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از دو کلمه ٔ ترکی اتا بمعنی پدر و بک شاید مخفف بیوک بمعنی بزرگ یا پدر بزرگ . || لالا و مؤدب و مربی کودک ، بالخاصه شاهزادگان . || وزیر بزرگ . || پادشاه . || اتالیق ، یعنی پدرخوانده : با یتیمی چو مصطف...
-
بشیر
لغتنامه دهخدا
بشیر. [ ب َ ] (ع ص ) بشارت دهنده و مژده آورنده و کسی که خبر خوش آورد برخلاف نذیر که خبر بد می آورد. (ناظم الاطباء). مژده دهنده . (مؤید الفضلاء). مژده آور. (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مژده ور. (منتهی الارب ). مژده دهنده . (ترجمان عادل بن...
-
خمیده
لغتنامه دهخدا
خمیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کج شده . خم گردیده . معوج . مایل . (ناظم الاطباء). چفیده . (صحاح الفرس ). منحنی . بخم . دوتا. کوژ. دولا. خم خورده . چفته . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی برفشانم بخیره روان خمیده روانم چو خم کمان . فردوسی .خمیده سر از...