کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بِبُر و بِبَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ببر
لغتنامه دهخدا
ببر. [ ب َ ] (اِ) نانی باشد که در روغن بریان کرده بخورند. (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از فرهنگ شعوری ). نانی که در میان روغن بریان کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ).
-
ببر
لغتنامه دهخدا
ببر. [ ب ِ ب َ ] (اِ) موش که بعربی فاره خوانند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
ببر
لغتنامه دهخدا
ببر. [ ب ِ ب َ ](ص مرکب ) آن درخت که بر دارد. درخت باردار. ببار.
-
جستوجو در متن
-
آبریز
لغتنامه دهخدا
آبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. سوزنی .ببهانه ٔ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ ط...