کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُعْداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بعداً
لغتنامه دهخدا
بعداً. [ ب َ دَن ] (ع ق ) سپس . وقت دیگر. زمان دیگر.مقابل قبلاً. سپس چیزی . (مؤید الفضلاء). پس از آن .
-
واژههای همآوا
-
بادا
لغتنامه دهخدا
بادا. (اِخ ) ابوعبداﷲ حسن بن علی بن باد، نیای ابوالحسن احمدبن علی بن حسن بن هیثم بغدادی (264 - 371 هَ . ق .). وی محدثی ثقه بود و از ابوشعیب حرانی و دیگران سماع دارد و احمدبن علی بن حسین بادا فرزندش و قاضی ابوالفرج بن سمیکه و دیگران ازو روایت دارند. و...
-
بادا
لغتنامه دهخدا
بادا. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزاتی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
-
بادا
لغتنامه دهخدا
بادا. (اِخ ) نسبتی است که ابوالحسن احمدبن علی بن حسن بن هیثم طهمان بغدادی معروف به ابن الباد بدان شهرت داشت . وی مردی ثقه و فاضل بود و در علوم قرآن و ادب دست داشت و از فقه مالکی آگاهی داشت . وی از ابوسهل احمدبن محمدبن عبداﷲبن قطان و ابومحمد دعلج بن ا...
-
بادا
لغتنامه دهخدا
بادا. (فعل دعایی ) دعای مغایبه و معنی آن «بُوَدا»ست و چون دعا بخطاب کنند بادی گویند و معنی آن با شماست . (آنندراج ). در مقام دعا آرند و مقام آن آخر کلامست . (هفت قلزم ). کلمه ٔ دعابمعنی باد. (ناظم الاطباء). مدح و ثنا و ستایش : هرچه باداباد من این کار...
-
بعداً
لغتنامه دهخدا
بعداً. [ ب َ دَن ] (ع ق ) سپس . وقت دیگر. زمان دیگر.مقابل قبلاً. سپس چیزی . (مؤید الفضلاء). پس از آن .
-
جستوجو در متن
-
کارپوکرات
لغتنامه دهخدا
کارپوکرات . [ پ ُ ] (اِخ ) فیلسوف پیرو افلاطون که بعداً طرفدار جدی حکمت «گنوستیک » گردید. وی در قرن دوم میلادی در اسکندریه میزیست .
-
بیضاء
لغتنامه دهخدا
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) دراسفید(که بعداً بدین صورت معرب گردید). نام شهری معروف در فارس است . (از معجم البلدان ). رجوع به بیضا شود.
-
تان یو
لغتنامه دهخدا
تان یو.(اِ) لقب پیشوایان ترکان جنوبی بود که بعداً به خاقان تبدیل گشت . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181 شود.
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن حارث . یکی از اصحاب است ودر اکثر غزوات در حضور حضرت نبوی بود. بعداً در بصره سکونت گزید و ناقل برخی از احادیث شریفه میباشد.
-
درمهره
لغتنامه دهخدا
درمهره . [ دَ م ُ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دروازه های بخارا در پیش از اسلام که بعداً به در بنی اسد مشهور گشت و این در پس از در بنی سعد قرار داشت . (از شرح احوال و آثار رودکی ص 85).
-
فیش
لغتنامه دهخدا
فیش . (فرانسوی ، اِ) کاغذ یا مقوایی که مطلبی روی آن یادداشت شود تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. معمولاً فیشها را به ترتیب الفبائی تنظیم کنند و در جعبه های مخصوص (فیشیه ) جا دهند. برگه .وریقة. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فیشیه شود.
-
موزولوس
لغتنامه دهخدا
موزولوس . [ م ُ زُ ] (اِخ ) موزول . ساتراپ ایرانی کاریه متوفای 353 ق . م . که از حدود 376 تا 353 ق . م . در کاریه حکومت داشت و یک بار بر اردشیر دوم پادشاه ایران شورید، ولی بعداً ازدر اطاعت درآمد.