کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بُرْهَانٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب َ ] (اِ) خوشحالی و شعف . (ناظم الاطباء).
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (اِخ ) چهارمین تن از عمادشاهیان در برار که از حدود 968 تا 976 هَ . ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ).
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 365 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات وتوتون و حبوب است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها النا...
-
برهان
لغتنامه دهخدا
برهان . [ ب ُ ] (ع مص ) اقامت کردن حجت . (از ناظم الاطباء). بَرْهَنة. رجوع به برهنة شود.
-
یوسف برهان
لغتنامه دهخدا
یوسف برهان . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) یکی از شاعران ایران و از خویشاوندان احمد جامی بود. در فن موسیقی مهارت تمام داشت و اکثر اشعارخود را با آهنگ موسیقی تطبیق می کرد. دولتشاه صاحب تذکره ٔ معروف فن موسیقی را از این شاعر آموخته است .
-
ابن برهان
لغتنامه دهخدا
ابن برهان . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابوالفتح احمدبن علی . وفات 520 هَ .ق . فقیه . شاگرد غزالی و ابوبکر چاچی و غیرهما. کتاب وجیزه در اصول فقه و نیز کتاب وصول الی الاصول تألیف اوست . چند روزی نیز در نظامیه تدریس کرده است .
-
ابن برهان
لغتنامه دهخدا
ابن برهان . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم عبدالواحدبن علی بن عمران اسدی عکبری . وفات 456 هَ .ق . در تاریخ و ادب و لغت ماهر و در نجوم نیز دست داشت . پیوسته سربرهنه بود و با زهد و تقشف روزگار میگذرانید. در طبقات النحات از او حکایاتی نقل شده است .
-
ابن برهان
لغتنامه دهخدا
ابن برهان . [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) احمد. فقیه حنفی . متوفی 738 هَ .ق .
-
آل برهان
لغتنامه دهخدا
آل برهان . [ ل ِ ب ُ] (اِخ ) نام خاندانی بزرگ از بخارا، معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان که بجود و کرم و بزرگواری معروف و ریاست حنفیان بخارا و ماوراءالنهر اباً عن جد بعهده ٔ ایشان موکول بود و بعض ایشان از ملوک بخارا محسوب میشوند و در اواخر دولت قراخطائیان...
-
قنات برهان
لغتنامه دهخدا
قنات برهان . [ ق َ ب ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 34هزارگزی باختربافت و 4هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان . سکنه ٔ آن 10 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
برهان آوردن
لغتنامه دهخدا
برهان آوردن . [ ب ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) استدلال . دلیل آوردن . حجت آوردن . اقامه ٔ دلیل کردن : سخن عشق زینهار مگوی یا چو گفتی بیار برهانش . سعدی .همان انگار که تقریر این سخن نکردم و برهان و بیان نیاوردم . (گلستان سعدی ).
-
برهان امیرالمؤمنین
لغتنامه دهخدا
برهان امیرالمؤمنین . [ ب ُ ن ِ اَ رُل ْ م ُءْ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دلیل امیرالمؤمنین . حجت خلیفه . || (اِخ ) لقبی است که قائم خلیفه به الب ارسلان دومین پادشاه سلجوقی داد. (یادداشت دهخدا). || لقب سنجربن ملکشاه . (یادداشت دهخدا).
-
برهان اول
لغتنامه دهخدا
برهان اول . [ ب ُ ن ِ اَوْ وَ ] (اِخ )دومین تن از نظامشاهیان در احمدنگر، که از سال 914 تا 961 هَ . ق . سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ).
-
برهان ثانی
لغتنامه دهخدا
برهان ثانی . [ ب ُ ن ِ ثا ] (اِخ ) هفتمین تن از نظامشاهیان در احمدنگر، که از سال 999 تا 1003 هَ . ق . حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ).