کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَلَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ] (اِ) گیاهی است شبیه به مَرغ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ل َ ] (اِ) قسمی کرجی بی دیواره که از تیرهای بهم پیوسته کنند در خلیج فارس . نامی است که در جنوب به قایق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قایق . قُفّه . طَرّادة. زورق . کرجی . لتکا.
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) سخت آرزومندی ناقه به فحل و آماسیدگی شرم او از بسیاری آرزو. (از منتهی الارب ). || ماهیان ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوعی ماهی کوچک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ] (ع مص ) گشن خواه شدن ناقه . (از منتهی الارب ). میل کردن ناقه به فحل . (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
-
بلم جرک
لغتنامه دهخدا
بلم جرک . [ ب َ ل َ ج َ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش مینودشت ، شهرستان گرگان . سکنه ٔ آن 430 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و ابریشم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای همآوا
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ] (اِ) گیاهی است شبیه به مَرغ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ل َ ] (اِ) قسمی کرجی بی دیواره که از تیرهای بهم پیوسته کنند در خلیج فارس . نامی است که در جنوب به قایق دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قایق . قُفّه . طَرّادة. زورق . کرجی . لتکا.
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) سخت آرزومندی ناقه به فحل و آماسیدگی شرم او از بسیاری آرزو. (از منتهی الارب ). || ماهیان ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نوعی ماهی کوچک . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلم
لغتنامه دهخدا
بلم . [ ب َ] (ع مص ) گشن خواه شدن ناقه . (از منتهی الارب ). میل کردن ناقه به فحل . (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).
-
جستوجو در متن
-
کرجی بانی
لغتنامه دهخدا
کرجی بانی . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل کرجی بان . قایقرانی . بلم رانی .
-
بران
لغتنامه دهخدا
بران . [ ب َ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه است از قبیل : بلم بران . ملبران . خابران . شابران . طابران . (یادداشت مؤلف ).
-
پارا
لغتنامه دهخدا
پارا. (اِخ ) نام دیگر او بِلم است و آن شهری از امریکای جنوبیست در برزیل که استحکامات بسیار دارد و مرکز ناحیه ای بهمین نام است .
-
بلمه
لغتنامه دهخدا
بلمه . [ ب َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قسمی ماهی . (از دزی ). و رجوع به بَلَم شود.