کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَعْضُهُمْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش ِ ] (ع مص ) با هم سر شکستن : یقال بینهم شجاج ؛ ای شج بعضهم بعضا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اصهرار
لغتنامه دهخدا
اصهرار. [ اِ هَِ ] (ع مص ) بهم نزدیک شدن دو لشکر. (منتهی الارب ). یقال : اصهرّ الجیش للجیش ؛ اذا دنی بعضهم من بعض . (از ناظم الاطباء). و رجوع به اِصهار شود.
-
صدق انجام
لغتنامه دهخدا
صدق انجام . [ ص ِ اَ ] (ص مرکب ) آن چه به پایان راست آید. || راست : کلام صدق انجام لولا السلطان لاکل الناس بعضهم بعضاً مؤکد این معنی است . (حبیب السیر).
-
طلیة
لغتنامه دهخدا
طلیة. [ طُل ْ ی َ ] (ع اِ) گردن . || بیخ گردن . ج ، طلاء،و منه قول بعضهم : اللحیه لحلیة ما لم تطل عن الطلیه .(منتهی الارب ). پیش گردن . ج ، طُلی . (مهذب الاسماء).
-
جلغ
لغتنامه دهخدا
جلغ. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن گوشت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جلغ القوم بعضهم بعضاً بالسیف ؛ گوشت برید بعض ایشان مر بعض را بشمشیر. (منتهی الارب ).
-
تلواذ
لغتنامه دهخدا
تلواذ. [ت َ ل ْ ] (ع مص ) یکدیگر را پناه گرفتن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). اسم است بمعنی ملاوذه . یقال : لهم تلواذ؛ ای ملاوذة یلوذ بعضهم ببعض . (از اقرب الموارد).
-
سخری
لغتنامه دهخدا
سخری . [س ُ ری ی ] (ع ص ) مطیع و فرمانبردار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و از این معنی است قوله تعالی : لیتخذ بعضهم بعضاً سخریاً. (قرآن 32/43). || آنکه مردم بر وی بسیار فسوس کنند. (منتهی الارب ).
-
تبرآسیا
لغتنامه دهخدا
تبرآسیا. [ ت َ ب َ ] (اِخ ) فأس الرحی . سنگ زبرین آسیا. در التفهیم آمده : وز دنبال او [فرقدان ] دیگرستارگان سخت خرد شکلی همی آید همچون هلیله و گروهی ماهی نام کنند. و آنک چنین داند که قطب اندر میان اوست او را تبرآسیا نام کند زیرا که بر خویش همی گردد....
-
تراسل
لغتنامه دهخدا
تراسل . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن . (زوزنی ). همدیگر نامه فرستادن و جز آن ، یقال تراسلوا؛ اذ ارسل بعضهم الی بعض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن . (آنندراج ): تراسل القوم ؛ ارسل بعضهم الی بعض و فع...
-
ظران
لغتنامه دهخدا
ظران . [ ] (ع اِ) الماس . صاحب الجماهر گوید: و یظن بعضهم ان الظران هوالألماس و لیس به و انما هو اسم مأخوذ من الظر و هو القطع الذی منه تسمی الظران ظراناً و هو ماءالحدیدالذکر المسقی (؟). رجوع به الجماهر ص 92 و 93 شود.
-
غبر
لغتنامه دهخدا
غبر. [ غ َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است بسلمی مر طی . (منتهی الارب ). محال سلمی بجانب جبل طیی ٔ و به نخل و میاه تجری ابداً... قال بعضهم . لما بدار کن الجبیل و الغبر. و الغمرالموفی علی صُدّی سفر. (معجم البلدان ج 6 ص 265).
-
تحاض
لغتنامه دهخدا
تحاض . [ ت َ حاض ض ] (ع مص ) برانگیخته شدن گروهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برانگیختن بعضی مر بعضی را. (ناظم الاطباء). تَحاث ّ. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و منه قراءَة بعضهم : و لاتحاضون علی طعام المسکین . (قرآن 18/89). (اقرب الموارد).
-
تجاول
لغتنامه دهخدا
تجاول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با یکدیگر بگشتن در حرب . (از اقرب الموارد)(از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تجاولوا؛ اذا جال بعضهم علی بعض فی الحرب . (منتهی الارب ).والخیل تعلم انا فی تجاولنایوم الحفاظ اولو بوسی و انعام .(اقرب الموارد).
-
تراکل
لغتنامه دهخدا
تراکل . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) پای بیکدیگر زدن . (زوزنی ).جنگ لگد کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پای بیکدیگر زدن قوم : تراکل القوم ؛ رکل بعضهم بعضاً بالارجل . (از اقرب الموارد) (المنجد).
-
ردافی
لغتنامه دهخدا
ردافی . [ رُ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ ردیف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : و جاؤا ردافی ؛ ای یتبع بعضهم بعضاً. (منتهی الارب ). || سپس سوار نشیننده . واحد و جمع در آن یکسان است . || سرودگویان شتر. حُداة. || یاری گران . (ناظم الاطباء) (م...