کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَعْثِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ] (ع مص ) فرستادن کسی را. (ناظم الاطباء). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ) (صراح ) (دزی ج 1 ص 98) (مهذب الاسماء). کسی را جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). فرستادن کسی...
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) لشکر. ج ،بُعوث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ).جیش . (اقرب الموارد). || گروهی که بجایی فرستند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء). جماعتی که فرستند چه بشب ، چه بروز. (مفاتیح ). ل...
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) بیدار ماندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از خواب بیدار شدن . (از اقرب الموارد).
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ع ِ ] (ع ص ) شب زنده دار. تهجدگزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).- رجل بَعث و بَعِث ؛ آنکه همواره هموم وی او را بیدار کند و از خواب برخیزاند. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
باث
لغتنامه دهخدا
باث . (ع ص ) پراکنده و متفرق :ترکهم حاث باث (مکسورتین )؛ گذاشت ایشان را پراکنده ، و متفرق و در آن دو لغت دیگر هم آمده : ترکهم حوث بوث (مفتوحتین ) و حوثاًبوثاً (منوّنین ). (منتهی الارب ).
-
بئس
لغتنامه دهخدا
بئس . [ ب َ ءِ ] (ع ص ) (از مصدر بأس ) شدید. سخت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). - عذاب بئس ؛ عذاب شدید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || شجاع . (اقرب الموارد).
-
بئس
لغتنامه دهخدا
بئس . [ ب ِءْ س َ ] (ع فعل ) کلمه ٔ ذم . (منتهی الارب ). و آن فعل ماضی جامد است . (از اقرب الموارد). فعل ذم در برابر نِعم َ و آن فعل ماضی و جامد است و جز ماضی از آن صرف نشود و اسم آن مخصوص به مدح گفته میشود، چنان که بئس الرجل زید؛ بد مردی است زید، ال...
-
بئس
لغتنامه دهخدا
بئس . [ ب ِءْس ْ ] (ع اِ) بلا. (منتهی الارب ). سختی .- بنات بئس ؛ بلاها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد). پیش آمدهای سخت .
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی (استرالیا)، که بوسیله ٔ ژرژباس در 1798 م . کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است . رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِ) قدیم در مقابل حادث . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). قدیم که باش نیز گویند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر 234). و آن جزو اول باستان است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی کهنه و قدیم از مجعولات دساتیر است . (یادداشت ...
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م . کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت . (ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340).
-
باس
لغتنامه دهخدا
باس . (فرانسوی ، اِ) قسمتی از یک قطعه ٔ موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است . || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ] (ع مص ) فرستادن کسی را. (ناظم الاطباء). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ) (صراح ) (دزی ج 1 ص 98) (مهذب الاسماء). کسی را جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). فرستادن کسی...