کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَست اَرتادندانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب َ ] (اِ) بستاوند. پشته . گریوه . زمین ناهموار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستاوند شود. || وقتی است منحوس به مقداردوازده ساعت که بعد از سه شبانه روز به سبیل دور میاید مبداء آن از هنگام ابتداءِ اجتماع شمس و قمر است ،به هندی آن را بهدرا گوین...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب َ ] (اِ) سد. (برهان ) (هفت قلزم ). بند و سد. (ناظم الاطباء). || (مص مرخم ) بستن . سد نمودن . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستن و سد کردن . (فرهنگ نظام ) : و حصارها بر آمل و ساری بست فرمود و بکهستانها قلعه ها ساخت . (تاریخ طبرستان ).هم از بامدادا...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) وادیی به سرزمین اربل از ناحیه ٔ آذربایجان در جبال . (از معجم البلدان ). نام وادیی در اربل . (ناظم الاطباء). رودی است در اربل از ناحیه ٔ آذربایجان . (مرآت البلدان ج 1 ص 200).
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ِ ] (اِخ ) نام دیهی است به کردستان سزاردلان . (انجمن آرا) (آنندراج ). دهی است از دهستان خورخوره دیواندره شهرستان سنندج که در 42 هزارگزی باختر دیواندره در دره شمالی کوه چهل چشمه در کوهستان واقع است . سرزمینی است سردسیر با 308 تن سکنه . آبش ا...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمه ٔ عدد عشرین است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 200). بیست . دو دفعه ده . (ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است و در فارسی هندوستان همان مخفف (بست ) در تکلم و نثرهم استع...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ُ ] (اِ) گلزار. (برهان ). به معنی گلزار نیز آمده که آن را بستان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). باغی که در آن گل یا میوه یا هر دو باشد در این صورت لفظمذکور مخفف بوستان (جای بو) است که در معنی باغ استعما...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) آبست ، نام ولایتی . (برهان ). مملکتی . (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان و از آنجاست ابوالفتح بستی وزیر سلطان محمود. (انجمن آرا)(آنندراج ). نام شهری . (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ).شهری است از ایران . (غیاث ). نام ولایتی ...
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) از توابع بادغیس است . رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 153.
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ُ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مشهور. (برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). قلعه ای است به حدود افغانستان . رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی چ 1337 هَ . ش . بنگاه ترجمه و نشر کتاب صص 369 - 368 و بعد شود.
-
بست
لغتنامه دهخدا
بست . [ ب ُ ](اِخ ) بشت . از بلوک نیشابور است . مرحوم قزوینی در تعلیقات لباب الالباب ج 1 ص 30 درباره ٔ کلمه ٔ دوغ آباد می نویسد: قصبه ای است از محال نیشابور، در کتب جغرافیای عرب یافت نشد ولی در دمیةالقصر در طبقات شعراء نواحی نیشابور در ترجمه ٔ ابومحم...
-
کله بست
لغتنامه دهخدا
کله بست . [ ک َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبست است که در بخش بابلسر شهرستان بابل واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
نی بست
لغتنامه دهخدا
نی بست . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِ مرکب ) محوطه ای که از نی بندند. (آنندراج ). جای محصورشده از نی و حصار نی . (ناظم الاطباء) : چو در نی بست تن ایمن نشستی ز دل در جان جانت طارمی کو. سنائی .و نی بستی بود که ایشان در آنجا جمله شدندی و بازی کردندی . (کلیله و...
-
چاک بست
لغتنامه دهخدا
چاک بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) نوار یا دکمه ای برای بستن چاک و شکافی در جامه و غیر آن . چاک و بست .- چاک بست نداشتن دهان ؛ کنایه از هرزه دارئی و یافه گوئی و بسیار دشنام دادن . و رجوع بچاک و بست شود.
-
رنگ بست
لغتنامه دهخدا
رنگ بست . [ رَ ب َ ] (ن مف مرکب ) کنایه از رنگ برقرار و بی تغیر باشد. (برهان قاطع). کنایه از رنگ ثابت و پایدار است و بعضی گویند رنگ قراری که زود نرود بلکه به آفتاب نشستن و شستن هم چندان کم نگردد. (بهار عجم ). || ثابت رنگ . در بیت اول و سوم از شواهد ز...
-
رودبار بست
لغتنامه دهخدا
رودبار بست . [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش بابلسر شهرستان بابل است . این دهستان در جنوب بابلسر و مغرب راه شوسه ٔبابلسر به بابل واقع است و شعب رودخانه ٔ کاری و بابل از این دهستان میگذرد و برخی از دیههای آن را مشروب میسازد. محصول عمده ٔ دهستا...