کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَزَک،() کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بزک
لغتنامه دهخدا
بزک . [ ب ُ زَ ] (اِ) پرنده ایست سیاه رنگ و منقار درازی دارد و بیشتر بر کنارهای آب و گاهی بر سر درخت هم نشیند و آواز بلند کند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آنرا برزه نیزخوانند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : هر شام گرد قلعه ٔ او دوله ٔ ...
-
بزک
لغتنامه دهخدا
بزک . [ب َ زَ ] (اِ) (شاید از کلمه ٔ ترکی و از مصدر بزمق باشد) و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه ٔ فارسی معرب است . (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن . چاسان فاسان . تزین . ...
-
بزک خانه
لغتنامه دهخدا
بزک خانه . [ ب َ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای توالت و آرایش زنان . رجوع به بزک شود.
-
خوانچه ٔ بزک
لغتنامه دهخدا
خوانچه ٔ بزک . [ خوا / خا چ َ / چ ِ ی ِ ب َ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوانچه ٔ آرایش است و آن خوانچه ای است که زنان اسباب آرایش و زیور خود را در آن نهند عموماً و خوانچه را که در شب زفاف اسباب آرایش و زیور عروس را در آن نهند خصوصاً. (از لغت نامه ٔ...
-
واژههای همآوا
-
بزک کردن
لغتنامه دهخدا
بزک کردن . [ ب َ زَک ْ، ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاسان فاسان کردن . سرخاب و سفیداب بر روی مالیدن و سرمه و وسمه و خطاط و خال کردن و زیر ابرو برداشتن و بند انداختن و گلگونه و غازه و وسمه کردن روی و امثال آن . (یادداشت بخط دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
چاسان فاسان کردن
لغتنامه دهخدا
چاسان فاسان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام از زنان بمزاح ، بزک کردن . آرایش کردن . بزک دوزک کردن . آرایش کردن زن روی خود را با سفیدآب و سرخاب و وسمه و سرمه و غیره .
-
گریم کردن
لغتنامه دهخدا
گریم کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مرکب از گریم فرانسه و مصدرِ کردن فارسی ) چین انداختن به چیزی . بزک کردن . آرایش دادن . آراستن کسی را. به شکلی درآوردن .
-
چسان فسان کردن
لغتنامه دهخدا
چسان فسان کردن . [ چ ِ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاسان فاسان کردن . در تداول عوام ، آرایش کردن . بزک کردن . آراستن سر و بر. رجوع به چسان فسان و چاسان فاسان شود.
-
توالت
لغتنامه دهخدا
توالت . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بزک . چاسان فاسان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این کلمه چندی است که در زبان فارسی متداول شده و با کردن صرف شود. و رجوع به بزک و آرایش شود.- اسباب توالت ؛ وسائل آرایش . وسایل بزک از قبیل : پودر، ماتیک ، سرخاب ، سفیداب ،...
-
زینت کردن
لغتنامه دهخدا
زینت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن . (ناظم الاطباء). آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را : نه از بهر خود می ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج . سعدی (بوستان ).بهار آمد و زینت باغ کردخزان را از این رهگذر داغ کرد....
-
چسان فسان
لغتنامه دهخدا
چسان فسان . [ چ ِ ف ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاسان فاسان .در تداول عامه ، آرایش . بزک . توالت . آراستگی سر و بر. آرای گیرای (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ). رجوع به چاسان فاسان و چسان فسان کردن شود.
-
چراغپایه بازی
لغتنامه دهخدا
چراغپایه بازی . [ چ َ / چ ِ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) ایستادن بُز روی دو پای خود در نتیجه ٔ تعلیم و بازی کردن . ایستادن بعضی حیوانات روی دو پا و بازی درآوردن : آن خداونده ٔ بز مرد خسیسی است از بهر شکم آن بزک را چگونه چراغپایه بازی آموخته است . (کتاب م...
-
نگار کردن
لغتنامه دهخدا
نگار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاشتن . نقش کردن . نقاشی کردن : برش چون بر شیر و رخ چون بهارز مشک سیه کرده بر گل نگار. فردوسی . || نقش کردن . ثبت کردن : بر درگه خلیفه دبیران همی کنندتوقیع نامه های تو بر دیده ها نگار. فرخی .به سان فرقان آمد قصی...