کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرِيَّةِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ] (اِخ ) بیره . دهی است جزء بخش خرقان شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 112 تن . آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و سیب زمینی است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 1).
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ب ُ رَی ْه ْ ] (اِخ ) (نهر...) نهری است به بصره در مشرق دجله . (از منتهی الارب ) (از مراصد).
-
بریه
لغتنامه دهخدا
بریه . [ ب ُ رَی ْه ْ ] (ع اِ مصغر) مصغر ابراهیم . (منتهی الارب ).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) آفریدگان . (منتهی الارب ) (السامی ). آفریده . (زمخشری ). خلق . مردم . ج ، بریات ، بَرایا. (ناظم الاطباء) : اًن الذین کفروا من أهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریة. اًن الذین آمنوا و عملوا الصال...
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب َرْ ری ی َ ] (ع اِ) صحرا و زمین بی کشت ، خلاف ریفیة. (منتهی الارب ). صحرا. (اقرب الموارد). ج ، بَراری . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
بریة
لغتنامه دهخدا
بریة. [ ب ِرْ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث بِرّی ، منسوب به بِرّ. و رجوع به بِرّ و بِرّی شود.- وجوه (وجوهات ) بریة ؛ نقدها که بر سبیل مبرات دهند. (یادداشت دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به بِرّ، و تأنیث آن برّیة است . (یادداشت دهخدا). رجوع به بر و بریة شود.
-
بریهیم
لغتنامه دهخدا
بریهیم . [ ب ُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر ابراهیم . (منتهی الارب ). بُرَیْه . و رجوع به بُرَیْه شود.
-
عبر
لغتنامه دهخدا
عبر. [ ع ِ ] (اِخ ) آنچه ازغربی فرات تا بریه ٔ عرب است . (منتهی الارب ). ما اُخذعلی غربی الفرات الی بریة العرب . (اقرب الموارد).
-
ریفیة
لغتنامه دهخدا
ریفیة. [ فی ی َ ] (ع اِ) زمین هموار مزروع . ضد بریه . (ناظم الاطباء). زمین کشت شده . خلاف بریه . (یادداشت مؤلف ).
-
بریات
لغتنامه دهخدا
بریات . [ ب َ ری یا ] (ع اِ) ج ِ بَریّة. (منتهی الارب ). رجوع به بریة شود. || ج ِ بَرِئة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برئة شود.
-
طلافیون
لغتنامه دهخدا
طلافیون . [ طِ ] (معرب ، اِ) (ازیونانی تله فی ین ) خرفه ٔ دشتی . بقلةالحمقاء بریة .
-
آفریدگان
لغتنامه دهخدا
آفریدگان . [ ف َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ آفریده . خلق . خلیقه . مخلوق . مخلوقات . وَری . بریه . (صراح ). انام . کائنات .
-
جلیجل
لغتنامه دهخدا
جلیجل . [ ج ُ ل َ ج ِ ] (اِخ ) منزلی است در راه بریه از دمشق وتا دمشق دو مرحله فاصله دارد. (از معجم البلدان ).