کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرَهوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برهوت
لغتنامه دهخدا
برهوت . [ ب َ رَ ] (اِخ ) چاهی است عمیق در حضرموت که کسی فرود آمدن به تک آن نتواند و گویند ارواح کفار بدانجا جای دارند، و در حدیث است خیر بئر حفرت فی الارض زمزم و شر بئر فی الارض برهوت . و گویند نام وادیی است در حضرموت ، گویند در آنجا چاهی است که ارو...
-
واژههای همآوا
-
برهوت
لغتنامه دهخدا
برهوت . [ ب َ رَ ] (اِخ ) چاهی است عمیق در حضرموت که کسی فرود آمدن به تک آن نتواند و گویند ارواح کفار بدانجا جای دارند، و در حدیث است خیر بئر حفرت فی الارض زمزم و شر بئر فی الارض برهوت . و گویند نام وادیی است در حضرموت ، گویند در آنجا چاهی است که ارو...
-
جستوجو در متن
-
اجدب
لغتنامه دهخدا
اجدب . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از جدب : اجدب من برهوت ؛ که در آن رفاه و فراوانی نعمت نباشد. مؤنث : جُدْبی ̍. ج ، اَجدُب .
-
کلیب
لغتنامه دهخدا
کلیب . [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) ابن اسدبن کلیب البرهوتی (متوفی در حدود 43 هَ. ق .) صحابی و از شعرای حضرموت و از مردم برهوت بود که اسلام آورد و بر پیغمبر وارد شد و جامه ای که دست باف مادر خویش بود به عنوان هدیه بر رسول اکرم تقدیم داشت . (از اعلام زرکلی ).
-
مروزنه
لغتنامه دهخدا
مروزنه . [ م َرْ وَ زَ ن َ ] (اِ) ناووس . مقبره . (کافران ) : گفت اینجا ناووسی هست از نواویس یعنی مروزنه ٔ گبرکان که سرها از آن جماعتی به آنجا نقل کرده اند از زمین برهوت . (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 132).
-
نقالة
لغتنامه دهخدا
نقالة. [ ن َق ْقا ل َ ] (ع ص ) تأنیث نقّال . رجوع به نَقّال شود.- سیم نقالة ؛ سیمی که بدان چیزی را از جائی به موضعی دیگر نقل کنند.- ملک نقاله ؛ ملکی که اجساد مردگان را از اراضی متبرکه به برهوت و دیگر جاهای بد نقل کند. (یادداشت مؤلف ).|| (اِ) نیم د...
-
برهوتی
لغتنامه دهخدا
برهوتی . [ ب َ رَ ] (اِخ ) کلیب بن اسد (سعد) بن کلیب برهوتی ، صحابی و از شاعران حضرموت بود. او چون اسلام آورد با ارمغانی از مادر خود بر پیغمبر وارد شد و آن جامه ای از بافته های مادرش بودو قصیده ای با مطلع زیر برای وی سرایید : من وشز برهوت تهوی بی عذا...
-
حضرموت
لغتنامه دهخدا
حضرموت .[ ح َ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از مخالیف شرقی یمن و بزرگترین همه ٔ مخالیف آن است . صاحب حدود العالم گوید: ناحیتی است [ بعربستان ] خرم و آبادان و اندر وی شهرهاست و رسم ایشان چنان است که هر غریبی که بشهر ایشان اندرشود و بمزگت ایشان نماز کند هر روزی ...