کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَرواره 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برواره
لغتنامه دهخدا
برواره . [ ب َرْ، رَ / رِ ] (اِ) بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . (برهان ). بالاخانه که بالای حجره باشد. (آنندراج ). بربار. برباره . تاقچه ٔ بلند. حجره . حجره ٔ بر بام . (محمودبن عمر). خانه ٔ بالا. (از دهار). رف . علی . علیة. غرفة. (از منتهی الارب ) (ا...
-
جستوجو در متن
-
گرواره
لغتنامه دهخدا
گرواره . [ گ َ رَ / رِ ] (اِ) عمارت و بنیاد. (شعوری ج 2 ورق 305). رجوع به مدخل فوق شود ومحتمل است که هر دو مصحف برواره یا پرواره باشند.
-
کعبة
لغتنامه دهخدا
کعبة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ)طاس بازی نرد. ج ، کعبات . || برواره . بالاخانه . غرفه . || هر خانه ٔ چهارگوشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، کعبات .
-
وکف
لغتنامه دهخدا
وکف . [ وَ ک َ ] (ع اِ) فساد. بزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تباهی . (منتهی الارب ). || عیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ). دامنه ٔ کوه . (اقرب الموارد). || خوی و عرق . (منتهی الارب ) (از اقرب ...
-
غرفة
لغتنامه دهخدا
غرفة. [ غ ُ ف َ ] (ع اِ) یک مشت آب . ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. (منتهی الارب ). به قدر یک مشت . (غیاث اللغات ). یک کف دست آب برداشته . (مجمل اللغة). یک کف آب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنچه از آب و یا امثال آن با کف ...
-
محراب
لغتنامه دهخدا
محراب . [ م ِ ] (ع اِ) برواره . (منتهی الارب ). بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . غرفه . (اقرب الموارد). خانه . (غیاث ). || صدر مجلس . (ناظم الاطباء). پیشگاه . مقابل پایگاه . پیشگاه خانه . (از اقرب الموارد). صدر اطاق .پیشگاه مجلس و شریفترین موضع آن و فی...
-
حجره
لغتنامه دهخدا
حجره . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) پاره ای زمین دیوار در کشیده ٔ مسقف . پاره ای از زمین . (دهار). ج ، حُجَر، حُجرات ، حُجَرات و حُجُرات . || در تداول فارسی زبانان ، اطاق طلبه در مدرسه . || دکان تاجر. || هریک از خلوتهای حمام : حمامی دارای ده حجره . || خانه ٔ خر...