کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوند
لغتنامه دهخدا
بوند. [ ب ُ وَ / وِ ] (ص ، اِ) مرد آهسته . || مرد صاحب نخوت و هستی را گویند. (برهان ). مردم صاحب نخوت و تکبر و مردم مغرور و خودبین .(ناظم الاطباء). || درختی را گویند که هرگزبار و ثمر نیاورد. (آنندراج ). رجوع به بُوَه شود.
-
بوند
لغتنامه دهخدا
بوند. [ ب ُ وُ ] (اِ) نرمی و ملایمت و مسالمت و حلم . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). آهستگی . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
هیر و ویر
لغتنامه دهخدا
هیر و ویر. [ رُ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه آنگاه به کار رود که مردم در آشفتگی و درهمی و انبوهی و ازدحام بوند و کس مر کس را نایستد.- امثال :میان این هیر و ویر بیا زیر ابروم بگیر .
-
دست قلم
لغتنامه دهخدا
دست قلم . [ دَ ت ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دست کاتب . نویسنده : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
-
مساویان
لغتنامه دهخدا
مساویان . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ مساوی (در حالت رفعی ). مساویین . رجوع به مساوی شود. || در اصطلاح منطق ، دو کلی بوند که از لحاظ مصداق یکی باشند و هر یک بر مصادیق دیگری به طور کلی صادق باشد. (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
پندپذیر
لغتنامه دهخدا
پندپذیر. [ پ َ پ َ ] (نف مرکب ) که قبول اندرز و نصیحت کند. متّعظ : نیک خواهان دهند پند ولیک نیکبختان بوند پندپذیر.عجب از عقل کسانی که مرا پند دهندبرو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر.سعدی .
-
بوه
لغتنامه دهخدا
بوه . [ ب ُ وَ ] (ص ، اِ) درختی راگویند که هرگز بار و ثمر نیاورد. (برهان ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || مردم آهسته . (برهان ) (آنندراج ). مردم باوقار و باتمکین وباشرم . (ناظم الاطباء). رجوع به بوند و بونده شود.
-
چنگ نواز
لغتنامه دهخدا
چنگ نواز. [ چ َ ن َ ] (نف مرکب ) چنگی . چنگ زن . (آنندراج ) : اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوندفدای دست قلم باد دست چنگ نواز.رودکی .
-
رمه بان
لغتنامه دهخدا
رمه بان . [ رَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) چوبان . شبان . رمه یار. رمیار. رمه بان . گله بان . گله دار : گرگ گیاخوار و گوسفند درنده در رمه ٔ من بوند و من رمه بانم .سوزنی .
-
سائمه
لغتنامه دهخدا
سائمه . [ ءِ م َ ] (ع ص ) تأنیث سائم . رجوع به سائم شود. || و مراد بسائمه آن است که در گیاه زاری که همه ٔ مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند چه اگر ایشان را از خاصه ٔ مال خود علف داده باشند زکوة در آن واجب نبود هر چند که به نصاب رسند. (تاریخ قم ص...
-
متقی
لغتنامه دهخدا
متقی . [م ُت ْ ت َ ] (ع ص ) (از «وق ی ») پرهیزگار. (منتهی الارب )(دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مؤمن و نمازگزار و زکوة دهنده و کسی که همه ٔ واجبات رابجای آورد و مراد از واجبات اعم از آنهائی است که به دلیل قطعی ثابت شده است مانند فر...
-
مشهورات
لغتنامه دهخدا
مشهورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) در عرف علماء و اهل ادب عبارت از قضایائی است که مردم به آن اعتراف نمایند و بدان گرویده باشند. (از کشاف از فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی ). قضایائی که تمام مردم بدان اعتراف کرده باشند از راه عادت ومتضمن بودن مصالح آنها و غیر...
-
گیاه زار
لغتنامه دهخدا
گیاه زار. (اِ مرکب ) علفزار.مرتع. گیاه خور. گیاخورد. گیاچر. چراگاه . چمنزار : شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود. (ابوالفتوح ج 3 ص 328). از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار. (ابوالفتوح ج 5 ص 472). گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت ...
-
کندواله
لغتنامه دهخدا
کندواله . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (ص ) مرد بلندبالای قوی هیکل . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چاکرانت به گه رزم و گه بزم بوندکندواله چو تهمتن چو فلاطون کندا. شهاب الدین عبداﷲ (از آنندراج ).|| پسر امرد بداندام و زشت و او را...