کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بون
لغتنامه دهخدا
بون . (اِ) زهدان و بچه دان که بعربی رحم گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). زهدان و رحم . (ناظم الاطباء). بچه دان و زهدان . (فرهنگ فارسی معین ) : گر تو شریفی و بهتر است ز تو خویش چون تو پس خویش خود همی بخوری بون . ناصرخسرو. || بن و نهایت و پایان ...
-
بون
لغتنامه دهخدا
بون . (اِ) قصبه ٔ بادغیس . (نزهةالقلوب ص 179). شهری است به بادغیس . (لباب الانساب ). شهرکی است بخراسان و قصبه ٔگنج روستائی است جایی بسیارنعمت است و اندر وی آبهای روان است و از وی دوشاب خیزد. (از حدود العالم ).
-
بون
لغتنامه دهخدا
بون . [ ب َ ] (اِ) حصه و بهره . (برهان ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (جهانگیری ). بهره بود. (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : بچشم اندرم دیده از بون تست بجسم اندرم جنبش از رون تست .عنصری .
-
بون
لغتنامه دهخدا
بون . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بوان و بون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
بون
لغتنامه دهخدا
بون . [ ب َ /بُو ] (ع مص ) افزون آمدن کسی را در فضل . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). فزون آمدن او را در فضل . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) فضل و فزونی . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || جدا...
-
واژههای مشابه
-
نارنج بون
لغتنامه دهخدا
نارنج بون . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام یکی از رودخانه های مازندران است . رجوع به مازندران و استرآباد ص 23 شود.
-
بون آدو
لغتنامه دهخدا
بون آدو. (اِخ ) دهی از دهستان اندیکا است که در بخش قلعه رزاس شهرستان اهواز واقع است . و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
ابویونس
لغتنامه دهخدا
ابویونس . [ اَ بون ُ ] (اِخ ) محدث است و ابورشدین از او روایت کند.
-
بوان
لغتنامه دهخدا
بوان . [ ب ُ ] (ع اِ) ستون پیشین خیمه . ج ، اَبْوِنَة، بون ، بُوَن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ابویونس
لغتنامه دهخدا
ابویونس . [ اَ بون ُ ] (اِخ ) سلیمان . محدث است و از انس روایت کند.
-
بونی
لغتنامه دهخدا
بونی . (ص نسبی ) منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا. (الانساب سمعانی ) (لباب الانساب ). || منسوب است به بون که شهرکی است از بادغیس هرات . (لباب الانساب ) (الانساب سمعانی ). و رجوع به بون شود.
-
ببنة
لغتنامه دهخدا
ببنة. [ ب َ ن َ ] (اِخ ) شهری نزدیک بامئین از نواحی بادغیس هرات که به دست سالم غلام شریک بن اعور و از جانب عبداﷲبن عامر در سال 31 هَ . ق . به عنف فتح شد.(از معجم البلدان ). شهری است نزدیک بادغیس هرات که بون نیز خوانند. (از انساب سمعانی ). به روایتی ن...
-
ژان بن سنت آندره
لغتنامه دهخدا
ژان بن سنت آندره . [ ژام ْ ب ُ س َ رِ ] (اِخ ) یا آندره ژان بون . او را بارون نیز میگفتند. وی عضو مجلس کنوانسیون فرانسه بود (1749-1813 م .).