کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بولع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بولع
لغتنامه دهخدا
بولع. [ ب َ ل َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
بولا
لغتنامه دهخدا
بولا. (اِ) بسریانی باقلی بود. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
جستوجو در متن
-
بلعة
لغتنامه دهخدا
بلعة. [ ب ُ ل َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ). شخص اکول . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). بُلَع. بَولَع. پرخور. گلوبند. شکم بنده .
-
مبلع
لغتنامه دهخدا
مبلع. [ م ِ ل َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (محیطالمحیط). اکول . (اقرب الموارد). مرد پرخور و بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بلع. بلعمه . بولع. اکول . بسیارخوار. پرخور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
چراندن
لغتنامه دهخدا
چراندن . [ چ َ دَ ] (مص ) چرانیدن . شبانی کردن و چوپانی نمودن . (ناظم الاطباء). واداشتن حیوان به علف بیابان خوردن . (فرهنگ نظام ). به چرا واداشتن . به چرا بردن اغنام و احشام . رعی : جهاندار گیتی چنان آفریدچنانچون چراند بباید چرید. فردوسی .چه داند آنک...