کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوق بوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بوق ترکی
لغتنامه دهخدا
بوق ترکی . [ ق ِ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی بوق است : و سخن تفاخر و حدیث تفوق از کثرت خیل و حشم و تبع و خدم ... به حیثیتی میراند که در بوق ترکی نمی گنجد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
-
بوق زدن
لغتنامه دهخدا
بوق زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) از عالم سرنا زدن و نای زدن . (آنندراج ). نواختن بوق . (فرهنگ فارسی معین ) : چون بوق زدن باشد در گاه هزیمت مردی که جوانی کند اندر گه پیری . (از قابوسنامه ).در هزیمت چون زنی بوق ار بجایستت خردورنه مجنونی چرا می پای کوبی د...
-
بوق زن
لغتنامه دهخدا
بوق زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آنکه بوق زند. آنکه در بوق بدمد : و بفرمایم تا بوق زن بدمد. (مجمل التواریخ ).
-
عر و بوق
لغتنامه دهخدا
عر و بوق . [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )از اتباع است . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروتیز. اشتلم و بانگ و فریاد به تظاهر. رجوع به عر و تیز شود.