کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لامبسک
لغتنامه دهخدا
لامبسک . [ ب ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت اِکس در ایالت «بوش دورُن » فرانسه . دارای راه آهن و 1992 تن سکنه .
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم سراج . رجوع به ابن بوش محمدبن ابراهیم شود.
-
اجامر
لغتنامه دهخدا
اجامر. [ اَ م ِ ] (از ع ، اِ) اَجامِره . جمعی است بی مفرد بمعنی بوش . اراذل و اوباش .
-
پوژولا
لغتنامه دهخدا
پوژولا. (اِخ ) (ژان ژزف فرانسوا) مورخ فرانسوی . مولد لافار (بوش - دورن ) (1808 - 1880 م .).
-
بوشن
لغتنامه دهخدا
بوشن . [ ب ُ / ب َ وِ ] (اِمص ) اسم مصدر ازبودن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بَوِش شود.
-
گولخنی
لغتنامه دهخدا
گولخنی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به گولخن : شکوه و بوش تو و حشمت ترا چه زیان ز گفت و گوی دوسه خاکپاش گولخنی .سوزنی .
-
هوش
لغتنامه دهخدا
هوش . [ هََ / هُو ] (اِ) کر و فر و خودنمایی . (برهان ). جهانگیری و رشیدی به این معنی آورده اند و ظاهراً مصحف بوش است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
ترت
لغتنامه دهخدا
ترت . [ تْرِ / ت ِ رِ ] (اِخ ) مرکز بخشی است در شهرستان اکس واقع در ایالت بوش - دُ - رن فرانسه که 2650 تن سکنه دارد و سرزمین فلاحتی است .
-
قشه رشه
لغتنامه دهخدا
قشه رشه . [ق َ ش َ / ش ِ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) جمعی بی سروپا. بوش . (یادداشت مؤلف ). غشه رشه . رجوع به غشه رشه شود.
-
بائش
لغتنامه دهخدا
بائش . [ ءِ ] (ع ص ) ناگاه بر زمین زننده . || دفعکننده و بازدارنده . گویند: بوش بائش ، برسبیل تأکید؛ یعنی غوغا. غوغای مردم . (از منتهی الارب ).
-
پن میرابو
لغتنامه دهخدا
پن میرابو.[ پ ِ ب ُ ] (اِخ ) (ل ِ...) کمون بوش دو رُم ، از بخش اِکس دارای 4270 تن سکنه و کارخانه ٔ روغن های نباتی .
-
بفش
لغتنامه دهخدا
بفش . [ ب َ ] (اِ) عظمت و شکوه و کر و فر باشد. (برهان ) (فرهنگ نظام ). مأخوذ از هندی ، عظمت و شکوه و کر و فر. (ناظم الاطباء). اوش و بوش یعنی کر و فر و عظمت . (رشیدی ). شکوه و عظمت و کر و فر باشد و آنرا بوش نیز گویند. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج...
-
شاتورنار
لغتنامه دهخدا
شاتورنار. [ ت ُ رُ ] (اِخ ) مرکز کمون بوش دورون ، از آروندیسمان آرل واقع در نزدیکی رودخانه ٔ دورانس ، دارای 9100 تن جمعیت و تاکستانها و کشت میوه وصیفی کاری آن معروف است .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ، ملقب به بوش . محدث است . (از منتهی الارب ). و مؤلف تاج العروس لقب او را «بوشی » ذکر کرده است و می نویسد که او را محمدبن عبدالرحمان حضرمی روایت میکند.
-
ارسلان
لغتنامه دهخدا
ارسلان . [ اَ س َ ] (اِخ ) آخُرسالار از امرای فایق . نوح بن منصور به والی جوزجان ابوالحرث فریغونی مثال فرستاد تا بدفع او [ فایق ] قیام کند. ابوالحرث بوش بسیار فراهم آورد و بجنگ او رفت و فایق ارسلان نامی که به آخُرسالار معروف بود، با پانصد سوار گزیده ...