کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوس دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوس دادن
لغتنامه دهخدا
بوس دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : دوتایی شد و بر زمین بوس دادبخندید زو شاه و برگشت شاد. فردوسی .چو زد تیر بر سینه ٔ اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس . فردوسی .چو گودرز بنشست بر خاک طوس بشد پیش خسرو زمین داد بوس . فردوسی .برفتند و بر خاک دادند ب...
-
واژههای مشابه
-
بؤس
لغتنامه دهخدا
بؤس . [ ب ُءْس ْ ] (ع اِ) سختی و بلا. یقال : یوم بؤس و یوم نعم . ج ، ابؤس . (منتهی الارب ). سختی . (برهان ) (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار). سختی و بلا. (آنندراج ). بلا و سختی . ج ، ابؤس . (ناظم الاطباء). درویشی و شدت احتیاج و سختی . (غی...
-
ستانه بوس
لغتنامه دهخدا
ستانه بوس . [ س َ ن َ / ن ِ ](نف مرکب ) ملازم . خدمتگزار. خادم . چاکر : دولت ستانه بوس درت باد تا بکام صد سال تخم عدل بکاری و بدروی .خاقانی .
-
زمین بوس
لغتنامه دهخدا
زمین بوس . [ زَ ] (حامص مرکب ) زمین بوسی . بوسیدن زمین و آن رسم ورود به درگاه شاهان و بزرگان بود. (فرهنگ فارسی معین ). سجده . سجود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بوسیدن زمین و آن نوعی از آداب است . (آنندراج ) : برزویه شرط خدمت و زمین بوس بجای آورد. (کلی...
-
قدم بوس
لغتنامه دهخدا
قدم بوس . [ ق َ دَ ] (اِمص مرکب ) پای بوس . (آنندراج ).
-
پای بوس
لغتنامه دهخدا
پای بوس . (نف مرکب ، اِ مرکب ) پابوس . زیارت .
-
بوس کردن
لغتنامه دهخدا
بوس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن : سخنگوی رومی چو پاسخ شنیدزمین بوس کرد آفرین گسترید. فردوسی .چو رستم به نزدیک مهتر رسیدزمین بوس کرد آفرین گسترید.فردوسی .
-
چشم بوس
لغتنامه دهخدا
چشم بوس . [ چ َ / چ ِ ] (اِمص مرکب ) تهنیت از روی محبت و دوستی ، مانند دست بوس . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دادن
لغتنامه دهخدا
دادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن چیزی را. ارزانی داشتن چیزی بکسی . منح . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). اکاحة. مقاوا...
-
بوسیدن
لغتنامه دهخدا
بوسیدن . [ دَ ] (مص ) بوسه دادن . (آنندراج ). بوسه دادن . بوس کردن . ماچ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بوسه زدن . بوسه کردن . (ناظم الاطباء). تقبیل : ز مشکوی شیرین بیامد برش ببوسید پای و دو دست و سرش . فردوسی .ببوسید رستهم تخت ای شگفت نیا را یکی نو ستا...
-
هدیه کردن
لغتنامه دهخدا
هدیه کردن . [ هََ دْ / هَِ دْ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به رسم هدیه و بخشش چیزی به کسی دادن : جان مرا هدیه کرد بوی سر زلف یاراز نفحات ربیع در حرکات صبا. خاقانی .زان لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک گرچه بر آتش ترا مهری ز عنبر ساختند. خاقانی .رجوع...
-
صرف
لغتنامه دهخدا
صرف . [ ص َ ] (ع مص ) گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). بگردانیدن . (زوزنی ). گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). باز گردانیدن کودکان را از مکتب . (منتهی الارب ). بگردانیدن چنانکه بلا را. الدفع و الرد. (تعریفات جرجانی ). || منصرف ساختن . تغییر دادن :...
-
لوس
لغتنامه دهخدا
لوس . (اِ) تملق . فروتنی . چرب زبانی . مردم را به زبان خوش فریفتن و بازی دادن . (از برهان ). گفتار خوش . گفتار فریبنده . فروتنی بیش از اندازه . فریفتن به فروتنی و تملق و چرب زبانی بود. (جهانگیری ). لابه است ، یعنی فریفتن به گفتار خوش و بی اندازه فروت...