کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوسیله گزنه گزیده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اهجان
لغتنامه دهخدا
اهجان . [ اِ ] (ع مص ) خداوند شتران گزیده شدن . || باردار کردن گشن ناقه ٔ بنت لبون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
انصباب
لغتنامه دهخدا
انصباب . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) ریخته شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). ریخته شدن آب . (مصادر زوزنی ). ریخته شدن آب و هرچه رقیق باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریختن (لازم ). (یادداشت مؤلف ). || فرودآمدن . (یادداشت مؤلف ). فرودآ...
-
دست چین
لغتنامه دهخدا
دست چین . [ دَ ] (ن مف مرکب ) دست چیده . چیده شده با دست . به دست از درخت چیده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). که با دست چیده اند و خود از درخت نیفتاده است (میوه ). || گزیده و منتخب از میوه و امثال آن . گزیده و منتخب از هر چیز بطور مطلق . برگزیده و خلاص...
-
مصطنع
لغتنامه دهخدا
مصطنع.[ م ُ طَ ن َ ] (ع ص ) پرورده . (یادداشت مؤلف ). نواخت یافته . نواخته شده . || برگزیده . گزین شده .- مصطنع گردیدن (گشتن ) ؛ اختیار شدن .گزین گردیدن . گزیده شدن : هم موسی از دلالت او گشته مصطنعهم آدم از شفاعت او گشته مجتبی . خاقانی .|| مولی . ج ...
-
جلال الدین
لغتنامه دهخدا
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) سرایی خیتنی حاکم دیاربکر. وی پس از معزول شدن ملک رضی الدین بابا بحکومت رسید. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 819 و 820 شود.
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مولی عمر، حمداﷲ مستوفی او را مولای عمر خوانده و در شرح کشته شدن خلیفه ٔ ثانی گوید: اول کسی که دره داشت او [ رافع ] بود. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 185 شود.
-
صرح
لغتنامه دهخدا
صرح . [ ص َ رَ ] (ع ص ) خالص و بی آمیغ از هر چیز و گزیده ٔ آن . (منتهی الارب ) (منتخب ) (لطایف اللغات ) (غیاث اللغة) (نشوء اللغة ص 140). || شیر روغن گرفته . (آنندراج ). || مرد پاکیزه که نسب او بدیگران نیامیخته باشد. (آنندراج ). || (مص ) خالص شدن سرمه...
-
مسببة
لغتنامه دهخدا
مسببة. [ م ُ س َب ْ ب َ ب َ ] (ع ص ) مؤنث مسبب که نعت مفعولی است از مصدر تسبیب . دشنام داده شده . رجوع به مسبب و تسبیب شود. || ابل مسببة؛ شتران گزیده ، بدان جهت که در وقت در شگفت شدن از آنهاگویند «قاتلها اﷲ». (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
زخم خوردن
لغتنامه دهخدا
زخم خوردن . [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ). ضربت خوردن . مورد ضرب واقع شدن . مضروب شدن . مصدوم گشتن : کنون خوردنت زخم ژوبین بودتنت را کفن چنگ شاهین بود. فردوسی .بگفت ار خوری زخم چوگان اوبگفتا بپایش در افتم چو گو. سعدی...
-
متوطن
لغتنامه دهخدا
متوطن . [ م ُ ت َ وَطْ طِ ] (ع ص ) جای گزیده . (آنندراج ). جای گزیده و مقیم شونده . ساکن و مقیم و باشنده در جایی . اهل جایی و متمکن در جایی . (ناظم الاطباء). وطن کرده . وطن گزیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که در جایی اقامت کند و آن را وطن خود...
-
گزند خوردن
لغتنامه دهخدا
گزند خوردن . [ گ َ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گزندرسیده شدن . (آنندراج ). صدمه دیدن . آسیب دیدن : به زیر شاخ گل افعی گزیده بلبل رانواگران نخورده گزند را چه خبر. نظیری نیشابوری (از آنندراج ).و رجوع به گزند شود.
-
نقایة
لغتنامه دهخدا
نقایة. [ ن ُ ی َ ] (ع اِ) برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ). خیار و خلاصه ٔ هر چیز. (از اقرب الموارد). برگزیده ٔ هرچیزی . (دهار). نقاوة. نقاة. (اقرب الموارد). گزیده . خیار و افضل چیزی . مقابل نفایة. (یادداشت مؤلف ). || نُقایَةالطعام . نَقایَةالطعام . ...
-
دلیر شدن
لغتنامه دهخدا
دلیر شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن . دلیر گشتن . شجاع شدن . استیساد. اقدام . بأس . بسالة. بطالة. بطولة. تجرؤ. شجاعة. (دهار). نجدة.نهاک . نهاکة. (تاج المصادر بیهقی ) : دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدن...
-
ترسا شدن
لغتنامه دهخدا
ترسا شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نصرانی شدن . به دین مسیح درآمدن . تنصر : چون بهرام بن هرمز به پادشاهی بنشست همه عمال هرمز را بجای گذاشت و نعمان بن منذر را بملک عرب دست بازداشت و نعمان ترسا شده بود. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).وگر پوشم این نامداران همه...
-
اندوهگین شدن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . غمناک گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). حزن . (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). ابتئاس .اسی . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) . وجد. (تاج المصادر بیهقی ). عبرة. اکتیان . اغتمام . انغمام . اغتصاص...