کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوستان گل نمای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوستان گل نمای
لغتنامه دهخدا
بوستان گل نمای . [ ن ِ گ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرا). آسمان . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
بوستان سندس
لغتنامه دهخدا
بوستان سندس . [ ن ِ س ُ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزه و گلهای گوناگون . (ناظم الاطباء).
-
بوستان شیرین
لغتنامه دهخدا
بوستان شیرین . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است که مطربان زنند. (اوبهی ). نوایی است از موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستان شیرین شود.
-
بوستان آرا
لغتنامه دهخدا
بوستان آرا. (نف مرکب ) بوستان آرای . آراینده ٔ بوستان . که بوستان را بجمال خود بیاراید. که از بوستان زیباتر و خرم تر باشد : سپید برف برآمدبکوهسار سیاه و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای .رودکی .
-
بوستان پیرا
لغتنامه دهخدا
بوستان پیرا. (نف مرکب ) بوستان پیرای . باغبان . (آنندراج ). بستان پیرا. بوستان بان . (فرهنگ فارسی معین ) : اگر از دورباش بوستان پیرا نیندیشدسر از یک طوق با قمری کند سرو روان بیرون . صائب .بسعی بوستان پیرا چه حاجت باغ مینو را. یغما (از ضیاءاللغة).رجوع...
-
بوستان سرا
لغتنامه دهخدا
بوستان سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) بوستان . باغ . باغی که در صحن خانه سازند : درخورد بوستانسرای ترازهره و مشتری تماشایی .سیدحسن غزنوی (دیوان چ مدرس رضوی ص 178).به هرات رفتند و ببوستانسرای ملک درآمدند. (انیس الطالبین ص 134).در بوستان سرای تو بعد ازتو کی ب...
-
جستوجو در متن
-
خوبی
لغتنامه دهخدا
خوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی خوبیت عیانست چرا باید سوگند؟ عم...
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج 6 ص 1608).بهر میل بر مهره ای از بلوربر او گوهری چون درخشنده هور. اسدی (گرشاسب نامه ...
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل . [ م ُب ِ ] (ع ص ) پیش آینده و پیش رونده به جانب کسی . رو به چیزی کننده . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رو به چیزی کننده . (آنندراج ). روی کرده . روی آورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امن قتل فی الحرب مقبلاً اکثر ام...
-
بادرنگ
لغتنامه دهخدا
بادرنگ . [ رَ] (اِ) خیار. (منتهی الارب ). نوعی از خیار باشد که خورند. (برهان ). نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام خیار. (آنندراج ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ). یک نوع خیار بزرگی است برای تخم گرفتن . (شعوری ج 1 و...
-
بسی
لغتنامه دهخدا
بسی . [ ب َ ] (ق ) بمعنی بسیار و زیادتی . (برهان ). مزیدعلیه بس . (غیاث ). بسیار وبس . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). بمعنی بسیاری و آن را بسا نیز گویند. (انجمن آرا). مرادف بسیار واز شان اوست که چنانکه در اول کلام آید، در آخر و اواسط کلام نیز در...
-
کلبه
لغتنامه دهخدا
کلبه . [ ک ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) خانه ٔ کوچک تنگ و تاریک را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ محقر و تنگ و تاریک بود. (فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔ کوچک و تیره . (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خانه ٔ کوچک . (غیاث ). خانه ٔ خرد و محقر. (فرهنگ رشیدی ). خا...
-
لعل
لغتنامه دهخدا
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) (کلمه ٔ فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حم...