کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بور شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم بور
لغتنامه دهخدا
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کفله بور
لغتنامه دهخدا
کفله بور. [ ک ُ ف ُ ل َ ] (اِ) در کرگانرود به وشات دانه گویند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود.
-
همیشه بور
لغتنامه دهخدا
همیشه بور. [ هََ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرم آباد شهرستان شهسوار. دارای 190 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ چشمه ٔ کیله ، محصول عمده اش برنج و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج و در پنجاه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به میرانشاه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 217 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ...
-
تمیش بور
لغتنامه دهخدا
تمیش بور. [ ت َ ] (اِ مرکب ) رجوع به تمیش و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 175 شود.
-
تمیشه بور
لغتنامه دهخدا
تمیشه بور. [ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) از تمیشه = نام ناحیه و بور= خار. و این اصل کلمه ٔ تمشک است و تمیشه بور، نامی است که در طوالش به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمش و تمشک و تمیش و تمیشه شود.
-
ده بور
لغتنامه دهخدا
ده بور. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنه ٔ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
برسه بور
لغتنامه دهخدا
برسه بور. [ ب َ س ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار. سکنه آن 240 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
بور گلرنگ
لغتنامه دهخدا
بور گلرنگ . [ رِ گ ُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . خورشید : چو برزد بامدادان بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ .نظامی .
-
بور ابرش
لغتنامه دهخدا
بورابرش . [ رِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبی که سرخ رنگ و دارای خالهای سفید باشد : سیه چشم بورابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی .یکی بور ابرش به پیشش بپای نه آرام دارد تو گویی بجای . فردوسی .و رجوع به ابرش شود.
-
خشک بور
لغتنامه دهخدا
خشک بور. [ خ ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان نشتا شهرستان شهسوار، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری شهسوار و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ شهسوار به چالوس . محصول آن برنج و شغل اهالی آنجا زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در کتاب استرآباد و ...
-
خنگ بور
لغتنامه دهخدا
خنگ بور. [ خ ِ ] (اِ مرکب ) اسب کبودرنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کارس تنس نی بور
لغتنامه دهخدا
کارس تنس نی بور. [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از شرق شناسان که سوادی از کتیبه های تخت جمشید برداشت و در 1765 م . معلوم کرد که خطوط کتیبه ها از سه نوع و ساده ترین این خطوط مرکب از چهل و دو علامت است . (ایران باستان ج 1 ص 44).