کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بورانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بورانی
لغتنامه دهخدا
بورانی . (ص نسبی ، اِ) نان خورشی که از اسفناج و کدوو بادنجان با ماست و کشک سازند. (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء). طعامی است در هندوستان که بادنجان در روغن گاو، بریان کرده ، در دوغ اندازند. (آنندراج ).و منسوب است به بوران دخت ، دختر خسروپرویز یا به...
-
بورانی
لغتنامه دهخدا
بورانی . (ص نسبی ) منسوب به پوراندخت پرویز. (مهذب الاسماء).
-
بورانی
لغتنامه دهخدا
بورانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بورا قریه ای است نزدیک عکبراء. (منتهی الارب ).
-
بورانی
لغتنامه دهخدا
بورانی . [ ب ُ وَ ] (ص نسبی )انتسابی است به پیشه ٔ حصیربافی . (الانساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
کازرونی
لغتنامه دهخدا
کازرونی . [ زِ ] (اِ)کازرونیه . قسمی بورانی از بادنجان و فرقش اینکه در کازرونی بادنجان را قطعه قطعه کنند بر خلاف بورانی .
-
بولانی
لغتنامه دهخدا
بولانی . (اِ) بورانی : به بولانی از ماست داد ابرشی که بودی ز نعلش کماج آتشی . بسحاق اطعمه .رجوع به بورانی شود.
-
مغدیة
لغتنامه دهخدا
مغدیة. [ م َ دی ی َ ] (ع اِ) بورانی . (مهذب الاسماء). بورانی بادنجان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مَغْد. (معنی اول ) شود.
-
کازرونیه
لغتنامه دهخدا
کازرونیه . [ زِ نی ی َ ] (اِ) نوعی بورانی از بادنجان . کازرونی . رجوع به کازرونی شود.
-
بورانیه
لغتنامه دهخدا
بورانیه . [ نی ی َ ] (اِ) نوعی ، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل ، زن مأمون خلیفه ٔعباسی . (منتهی الارب ). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است . (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) بوبرانی یا بورانی یا نوبرانی شیخ جلال الدین . از علمای هرات بود بزمان سلطان بدیعالزمان میرزا. رجوع به ص 277، 296 حبط ج 2 شود.
-
پاتنگان
لغتنامه دهخدا
پاتنگان . [ ت ِ ] (اِ) بادنجان . باذنجان : ریش چون بوگانا سبلت چون سوهاناسر بینیش چو بورانی پاتنگانا. ابوالعباس .سر و تن چون سر و تن پنگان از درون چون برون پاتنگان . سنائی .و رجوع به بادنجان شود.
-
بلغست
لغتنامه دهخدا
بلغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) برغست ، که گیاهی باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). بلغس . و در تداول گناباد خراسان آن را بَلغِست یا بِلغِست تلفظ کنند و بر نوعی سبزی و اسفناج صحرایی اطلاق کنند که در بهار روید و از آن آش و بورانی سازند و خواص بسیاری درباره ٔ آن ق...
-
گل در چمن
لغتنامه دهخدا
گل در چمن . [ گ ُ دَ چ َ م َ ] (اِ مرکب ) اسفناج سرخ کرده به روغن که بر روی آن تخم مرغ شکنند. بورانی اسفناج که بر آن تخم مرغ شکنند. طعامی از اسفناج سرخ کرده که بر آن تخم مرغ شکنند. آنرا نرگسی هم گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
کشک و بادنجان
لغتنامه دهخدا
کشک و بادنجان . [ ک َ ک ُ دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشک بادنجان .خوراکی است که از کشک آب کرده و بادنجان پخته فراهم آورند. کشکه بادنجان . (یادداشت مؤلف ) : بصورت پیش نانم من بدل با حضرت بریان بظاهر یار بورانی بجان با کشک و بادنجان .بسحاق اطعمه .