کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوران
لغتنامه دهخدا
بوران . (اِخ ) نام دختر حسن بن سهل که زوجه ٔ مأمون عباسی بوده وبورانیه که طعامی است معروف ، منسوب بدو است . اما شیخ الرئیس در شفا گفته : بورانی منسوب است به بوران دخت بنت خسروپرویز که مقدم بوده . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام زن مأمون خلیفه . (...
-
بوران
لغتنامه دهخدا
بوران . (ترکی ، اِ) باران یا برفی که با باد باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || باد شدیدی که برفهای کوه را از جایی بجایی منتقل کند. (فرهنگ فارسی معین ).- باد و بوران ؛ سرما و باد و برف شدید. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
واژههای مشابه
-
پادشاه بوران
لغتنامه دهخدا
پادشاه بوران . [ دْ / دِ ] (اِخ ) یکی از ملازمان امیرتیمور گورکان که در واقعه ٔ دمشق به سال 803 هَ . ق . از جانب وی برسالت نزد ملک فرخ مدافع آن شهر رفت . (حبیب السیر ج 2 ص 160).
-
بوران دخت
لغتنامه دهخدا
بوران دخت . [ دُ ] (اِخ ) نام دختر خسروپرویز. (ناظم الاطباء). نام یکی از دختران پرویز. (از اشتینگاس ). و رجوع به پوراندخت شود.
-
باد و بوران
لغتنامه دهخدا
باد و بوران . [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) سرمای شدید و همراه با باد و طوفان .
-
جستوجو در متن
-
خدیجه
لغتنامه دهخدا
خدیجه . [ خ َ ج َ ](اِخ ) بنت الحسن بن سهل معروف به بوران . حسن بن سهل ، وزیر مأمون است . بوران بزوجیت مأمون درآمد خوراک بورانی منسوب به نام اوست . شرح تزویج آنان در کتاب چهارمقاله عروضی بزیباترین عبارتی آمده است . رجوع به عقد الفرید و چهارمقاله و ...
-
پوران
لغتنامه دهخدا
پوران . (اِخ ) ملکه ٔ ایران . رجوع به پوراندخت و رجوع به بوران شود.
-
بورانیه
لغتنامه دهخدا
بورانیه . [ نی ی َ ] (اِ) نوعی ، طعام منسوب به بوران دختر حسن بن سهل ، زن مأمون خلیفه ٔعباسی . (منتهی الارب ). طعامی منسوب به بوران و همان بورانی است . (ناظم الاطباء). و رجوع به بورانی شود.
-
بسفرخ
لغتنامه دهخدا
بسفرخ . [ ] (اِخ ) یکی از بزرگان و محافظان شهربراز، هنگام بیماری ، که به دستور بوران دخترکسری اپرویز بر وی گماشته شده بود. رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 109 چ نیکلسون ، 1339 هَ . ق . کمبریج .
-
بورانی
لغتنامه دهخدا
بورانی . (ص نسبی ، اِ) نان خورشی که از اسفناج و کدوو بادنجان با ماست و کشک سازند. (فرهنگ فارسی معین )(ناظم الاطباء). طعامی است در هندوستان که بادنجان در روغن گاو، بریان کرده ، در دوغ اندازند. (آنندراج ).و منسوب است به بوران دخت ، دختر خسروپرویز یا به...
-
دشت سر
لغتنامه دهخدا
دشت سر. [ دَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل است . این دهستان در مشرق شهر آمل طرفین راه شوسه ٔ آمل به بابل واقع شده است . آب قرای دهستان از رودخانه ٔ هراز تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن برنج و حبوب و صیفی و مختصر کنف است . این...
-
سالار محله
لغتنامه دهخدا
سالار محله . [ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل در سه هزار و پانصدگزی خاور آمل متصل به آبادی بوران واقع شده است . هوای آن معتدل و دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ هراز تأمین میشود و محصول آنجا ...
-
آشفتگی
لغتنامه دهخدا
آشفتگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص )کیفیت و چگونگی و صفت آشفته . خشم . غضب : نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان . فردوسی . || اختلال : ابتداء آشفتگی دولت بنی العباس اندر سال سیصدوهشت بود پس از هر نواحی اضطراب خاست و شکوه ایشان کم شد. (مج...