کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است . دارای 316 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. (ص ) سرخ . (ناظم الاطباء). سرخ قرمزرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). روباه . اسب . سرخ قهوه ای . سانسکریت «ببهرو» (سرخ قهوه ای ، قهوه ای )، اوستا «بوره » . اساساً بمعنی سرخ (در تداول عوام ، بور شدن بمعنی سرخ و خجل شدن ) است . که سپس به جانوری که در فار...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. (ع اِ) ج ِ بوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. (ع ص ) تباه و هلاک شده ٔ بی خیر. تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). مردم تباه کار که در او هیچ خیر نبود. (مهذب الاسماء). یقال : رجل بور و امراءة بور و قوم بور. (منتهی الارب...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. [ ب َ ] (ع اِ) زمین خراب نامزروع یا زمینی که یک سال بی زراعت گذارند تا در سال آینده بسیار رویاند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین خراب . ابوار و بیران جمع آن است . (مهذب الاسماء). || آزمایش . || هلاکی . || کساد بازار و جز آن . (من...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. [ ب َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آزمودن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کاسد شدن : بارت السوق ؛ کاسد شد بازار و بارت السلعة؛ بواراً کذلک . (منتهی الارب ) (ناظم ...
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. [ ب َ / ب ُ] (ع اِ) ج ِ بائر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
کم بور
لغتنامه دهخدا
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کفله بور
لغتنامه دهخدا
کفله بور. [ ک ُ ف ُ ل َ ] (اِ) در کرگانرود به وشات دانه گویند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود.
-
همیشه بور
لغتنامه دهخدا
همیشه بور. [ هََ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرم آباد شهرستان شهسوار. دارای 190 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ چشمه ٔ کیله ، محصول عمده اش برنج و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج و در پنجاه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به میرانشاه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 217 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ...
-
تمیش بور
لغتنامه دهخدا
تمیش بور. [ ت َ ] (اِ مرکب ) رجوع به تمیش و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 175 شود.
-
تمیشه بور
لغتنامه دهخدا
تمیشه بور. [ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) از تمیشه = نام ناحیه و بور= خار. و این اصل کلمه ٔ تمشک است و تمیشه بور، نامی است که در طوالش به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمش و تمشک و تمیش و تمیشه شود.