کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بود کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بود کردن
لغتنامه دهخدا
بود کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) سوخت را بود کردن ؛ مالیات معدوم قریه ای را به قراء دیگر بخشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
راست بود
لغتنامه دهخدا
راست بود. (اِ مرکب ) وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست . (انجمن آرا) (آنندراج ). ذات باری تعالی و واجب الوجود. (ناظم الاطباء). موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله . (برهان ). این کلمه از لغات دساتیری است . (از حاشیه...
-
شیخ بود
لغتنامه دهخدا
شیخ بود. [ ] (اِخ ) قریه ای است درپنج فرسخی حومه ٔ شمالی شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
باد بود
لغتنامه دهخدا
باد بود. (جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) . رجوع به باد شود.
-
بود شدن
لغتنامه دهخدا
بود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن . هست شدن : آنگهی کآنچه نیست بوده شودیا چو این بود شد بفرساید.ناصرخسرو.
-
زاد و بود
لغتنامه دهخدا
زاد و بود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، مص مرکب ) کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. (برهان قاطع). کنایه از هست و بود و تمام سرمایه . (آنندراج ). || مولد و مسکن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : بشهر کسان گرچه بسیار بوددل از خانه نشکیبد...
-
باد و بود
لغتنامه دهخدا
باد و بود. [ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) روزگار و زمانه . حکیم سنایی فرماید : هرکه چون عیسی از شره بجهداز غم باد و بود خود برهد. سنائی (از شرح حدیقه ) (از آنندراج ).ظاهراً مرادف بود و نبود، هست و نیست ، گذشته و آینده هم باشد.
-
بود و نابود
لغتنامه دهخدا
بود و نابود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وجود و عدم . || دارایی و تنگدستی و غنا و فقر. || هر چیز موجود و حاضر. || هر چیز آینده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
خرج هست و بود
لغتنامه دهخدا
خرج هست و بود. [ خ َ ج ِ هََ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موافق و برابر آمدن . (آنندراج ) : پلاس او بگز کهکشان بپیمودیم برای خرقه ٔ ما خرج هست و بود آمد.مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
حالی کردن
لغتنامه دهخدا
حالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . مکشوف کردن . فهماندن . واقف کردن . تعریف کردن . معروف کردن . تنبیه کردن . متنبه کردن . منتبه کردن . مطلع کر...
-
واژگون کردن
لغتنامه دهخدا
واژگون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . قلب کردن . وارونه کردن . سرنگون کردن . واژگونه کردن . باشگونه کردن .
-
چاق و چله کردن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله کردن .[ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . پروار کردن . تنومند کردن . || معالجه کردن . مداوا کردن . شفا دادن . درمان کردن . سالم و تندرست کردن . خوب کردن . و رجوع به چاق کردن و فربه کردن شود.
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .