کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بود و نابود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بود و نابود
لغتنامه دهخدا
بود و نابود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وجود و عدم . || دارایی و تنگدستی و غنا و فقر. || هر چیز موجود و حاضر. || هر چیز آینده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
هست بود
لغتنامه دهخدا
هست بود. [ هََ ] (اِ مرکب ) جمعبندی . (ناظم الاطباء).- هست بود کردن ؛ جمعبندی کردن . (ناظم الاطباء).رجوع به هست وبود شود.
-
شیخ بود
لغتنامه دهخدا
شیخ بود. [ ] (اِخ ) قریه ای است درپنج فرسخی حومه ٔ شمالی شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
باد بود
لغتنامه دهخدا
باد بود. (جمله ) گوئی هیچ نبود. هیچ بود. (آنندراج ) . رجوع به باد شود.
-
بود شدن
لغتنامه دهخدا
بود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن . هست شدن : آنگهی کآنچه نیست بوده شودیا چو این بود شد بفرساید.ناصرخسرو.
-
بود کردن
لغتنامه دهخدا
بود کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) سوخت را بود کردن ؛ مالیات معدوم قریه ای را به قراء دیگر بخشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
نابود شده
لغتنامه دهخدا
نابود شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) معدوم . از بین رفته . تباه شده . نابود. رجوع به نابود و نابوده شود.
-
نیست و نابود
لغتنامه دهخدا
نیست و نابود. [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) به کلی از میان رفته . (یادداشت مؤلف ). معدوم .- نیست و نابود شدن ؛ به کلی از میان بشدن . (یادداشت مؤلف ).- نیست و نابود کردن ؛ یک باره و به کلی معدوم کردن و از بین بردن .
-
نابود کردن
لغتنامه دهخدا
نابود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست کردن . معدوم کردن . ناپیدا کردن . (ناظم الاطباء). افناء. اطاحة. استهلاک . (منتهی الارب ). اعدام . محو کردن . ازبین بردن . از میان برداشتن . فانی کردن : هر چند که شاه نامور باشدنابود کنی نشان و نامش را. ناصرخسرو...
-
نابود شدن
لغتنامه دهخدا
نابود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نیست شدن . ناپیدا شدن . (ناظم الاطباء). نابود گردیدن . فنا شدن . معدوم شدن . مضمحل گشتن . هلاک شدن . نیست گردیدن . فانی شدن . از بین رفتن . تفانی . زهوق . انقضاء. منقضی شدن . عدم شدن : گم شد و نابود شد از فضل حق بر م...
-
نابود
لغتنامه دهخدا
نابود. (ص مرکب ) معدوم . (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). ناپیدا. نیست . آنکه هرگز موجود نمی شود. (ناظم الاطباء).فانی . (نظام ). || مفلس . نابودمند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از شعوری ). مفلس . پریشان شده . (برهان ). نادار. (ناظم الاطباء)...
-
منافدة
لغتنامه دهخدا
منافدة. [ م ُ ف َ دَ ] (ع مص ) با هم نزد حاکم شدن و خصومت کردن با هم و کوشش و توان خود را درباختن در خصومت و پیکار، یعنی هر واحد نابود کردن حجت صاحب خود خواهد. (منتهی الارب ). با هم نزد حاکم شدن و مخاصمت و محاجه کردن با کسی و حجت او را قطع و نابود کر...
-
مضمحل
لغتنامه دهخدا
مضمحل . [ م ُ م َ ح ِل ل ] (ع ص ) نیست و محو شونده و ناچیز و سست . (غیاث ) (آنندراج ). نیست و نابود و پراکنده و پریشان و منتشر و ناپدید و نابود و محو شده و برطرف شده و ناچیز. (ناظم الاطباء).- مضمحل شدن ؛ نیست و نابود شدن : و از گرستن رطوبات زجاجی و ...